بازگشت

آسيب ها قشري گري و عقل گرايي؛ سلامت: عقل ورزي


در اين محور، آسيب هاي تربيت ديني، در دو قطب متقابل قشري گري و عقل گرايي قرار دارد. منظور از قشري گري، جمود بر ظواهر متون ديني، در مقام فهم، و ظواهر مناسک شريعت، در مقام عمل، است. قشري گري از اين جهت آسيب زاست که انسان را در قشر دين متوقف مي سازد و به اين ترتيب، خود فرد را از دين بي بهره و ديگران را در دام بدفهمي گرفتار مي سازد. از سوي ديگر، مراد از عقل گرايي آن است که کسي بخواهد عقل را صافي همه چيز بگرداند، به نحوي که درستي هر معرفت يا فايده هر عملي که توسط عقل علمي يا فلسفي، به اثبات قطعي و مسلّم نرسد، پذيرفتني نخواهد بود. اين گرايش نيز در تربيت ديني آسيب زاست زيرا عقل آدمي را چنان تواني نيست که هر چيزي را به اثبات برساند. به اين ترتيب، عقل گرايي، فرد را از حقايق بسياري محروم و از نتايج آنها بي بهره خواهد ساخت. در حالت سلامت، عقل ورزي قرار دارد. تفاوت عقل ورزي با قشري گري مشخص است، اما تفاوت آن با عقل گرايي در آن است که عقل ورزي، مستلزم اثبات علمي و فلسفي امور نيست، بلکه گاه با گمان نيز به پيش مي رود. انسانها برخي از معرفتها و اعمال را به کمک گمان هاي عاقلانه، در دسترس خود قرار مي دهند.

اکنون، پس از اشاره کلي به نکات اين محور در تربيت ديني، در خصوص مهدويت، با اندکي تفصيل درباره آن سخن خواهيم گفت.

قشري گري در دين، مانع فهم عمق معارف ديني مي گردد و از اين رو، بستري براي رشد کج فهمي و انحراف و بدعت است. نمونه بارز اين امر در زمان حکومت امام علي (ع) توسط خوارج آشکار گرديد؛ کساني که حاضر نشدند به ورق هاي کاغذين قرآن تعرض کنند، اما سرانجام بر آن شدند تا قرآن ناطق را خاموش کنند. اين گونه قشري گري، همواره در کمين تربيت ديني است. در دوران غيبت امام مهدي(ع) نيز همواره اين تهديد وجود دارد. ذهن ها و انديشه هاي خام متدينان، آنان را به بدفهمي و بدعت وامي دارد، چنانکه به هنگام ظهور مهدي (ع)، سخنان او و احکام ديني که او مطرح مي سازد، در نظر مردم، جديد و ناشناخته است. ابوبصير از قول امام باقر (ع) مي گويد که ايشان در مورد مهدي (ع) فرمود: «هنگامي که آن حضرت قيام کند، با امري نوين و فرماني جديد و طريقه اي نو و حکمي تازه قيام خواهد کرد...» [1] .

اين سخن حاکي از آن است که چگونه در دوران غيبت، قشري بودن افراد، آنان را به تعبيرهاي نادرست از احکام ديني خواهد کشاند. امام صادق (ع) به اين نکته اشاره دارد، آنجا که مي فرمايد: «قائم (ع) در جريان پيکار خود، با اموري روبرو مي گردد که رسول خدا (ص) با آنها روبرو نشد. همانا رسول خدا(ص) در حالي به سوي مردم آمد که آنان، بت هاي سنگي و چوب هاي تراشيده را مي پرستيدند، ولي عليه قائم(ع) مي شورند و کتاب خدا را عليه او تأويل مي کنند و بر اساس آن با او مي جنگند.» [2] .

بنابراين، يکي از آسيب هايي که در کمين تربيت مهدوي، هم چون تربيتي ديني، قرار دارد اين است که افراد تحت تربيت، ذهن ها و انديشه هايي ناپرورده و خام داشته باشند و معارف و حکمت هاي دين را در حد فهم هاي قاصر خود، محدود و محصور سازند.

از سوي ديگر، عقل گرايي نيز يکي ديگر از ورطه هاي لغزش است. عقل گرايي به اين معناست که افراد بخواهند در عرصه دين، همه چيز را پس از اثبات قطعي عقل بپذيرند. در اين تصور، عقل، چنان انگاشته مي شود که گويي آن را هيچ حد و حدودي نيست و ياراي آن را دارد که بر فراز هر حقيقتي بايستد و آن را در حيطه خود، تحليل کند و بشناسد. چنين تصوري، نه با واقعيت عقل هماهنگ است و نه با تربيت ديني، سازگار. عقل، حدودي دارد و برخي از امور را به سبب محاط بودن در آنها مي پذيرد. عقل، هم چنانکه برخي از امور را در پرتو روشن تحليل خود، مي پذيرد، امور ديگري را در سايه روشن حيرت، مورد قبول قرار مي دهد. دين، آدمي را از جمله به حقايقي از اين دست رهنمون مي گردد. از قضا يکي از دلايلي که براي غيبت امام زمان (ع) ذکر شده، آشکار شدن بن بست هاي عقل گرايي در مفهوم افراطي آن است. به عبارت ديگر، غيبت، فرصتي است براي اين که انسان هاي کره خاکي، هر چه در توان عقلي خويش دارند، در جستجوي سعادت بکار زنند. هنگامي که آنان، بن بست هاي عقل گرايي را آزمودند، گوش شنواتري براي شنيدن پيام غيبي مهدي(ع) خواهند داشت.

حالت سلامت در تربيت ديني، عقل ورزي است. عقل ورزي، باور به توانايي عقل در دريافتن حقايق عميق است، بدون آن که حدود توانايي آن انکار شود. عقل گرايي، نوعي مطلق گرايي در عرصه عقل است که پذيرفتني نيست. اما عقل ورزي، مطلوب تربيت ديني است زيرا دين، آدمي را به حقايق ژرفي فراخوانده است که با عقل ورزي قابل حصول است. فهم مسأله مهدويت، خود از جمله اموري است که مستلزم بذل فهم و باريک بيني بوده است؛ به ويژه که شيعه، در مطرح نمودن مسأله مهدويت، تحت فشارهاي سياسي حاکمان زمان قرار داشته و در اين خصوص، ناگزير بوده به رمز سخن بگويد. از اين رو، در خصوص مهدويت نيز دعوت به ژرف انديشي و باريک بيني صورت پذيرفته است. به طور مثال، در روايتي، مفضّل بن عمر از قول امام صادق (ع) مي گويد: «خبري که آن را درک مي کني، از «10» خبر که صرفاً آن را روايت مي کني بهتر است، همانا هر حقي داراي حقيقتي است و هر کار درستي را نوري است. سپس فرمود: و به خدا سوگند! کسي از شيعيانِ خود را فقيه نمي شماريم تا اين که به رمز، سخني به او گفته شود و او آن رمز را دريابد، همانا اميرالمؤمنين (ع) بر منبر کوفه فرمود: «به راستي که فتنه هايي ظلماني و کدر و تاريک پشت سر داريد که جز نُوَمَه (کسي که عنواني در مردم ندارد و به کلي قدرش مجهول و ناشناخته است) کسي از آن نجات نمي يابد.» به آنحضرت عرض شد: اي اميرمؤمنان، نومه چيست؟ فرمود: آن کسي است که مردم را مي شناسد ولي مردم او را نمي شناسند، و بدانيد که زمين از حجت خداي عزوجل خالي نمي ماند...» [3] .

گذشته از اصل مسأله مهدويت که به دلايل تاريخي، دريافت آن مستلزم باريک بيني بوده است، هم اکنون نيز درک درست مسائل مربوط به مهدويت، مستلزم عقل ورزي است. اين مسائل شامل اموري چون نقادي نسبت به عقل گرايي، تبيين نقش هاي سازنده اعتقاد به مهدويت در جريان زندگي فردي، اجتماعي و تاريخي، و مسئوليت شيعه در دوران غيبت است.


پاورقي

[1] عن ابي بصير عن ابي جعفر محمد بن علي (ع)...قال: «اذا خرج يقوم بأمر جديد وکتاب جديد و سنة جديدة و قضاء جديد،علي العرب شديد و ليس شأنه الا القتل لايستبقي أحداً و لا تأخذه في الله لومة لائم»(غيبت نعماني، باب 13، ص 368).

[2] عن محمد بن أبي حمزه عن بعض اصحابه عن أبي عبدالله (ع) قال: سمعته يقول: «القائم (ع) يَلقي في حربه مالم يلقَ رسولُ الله (ص)، ان رسول الله (ص)أتاهم وهم يعبدون حجارة منقورة و خُشُباً مَنحوتة وانّ القائم يَخرجون عليه فيتأوّلون عليه کتاب الله و يُقاتلونه عليه.» (غيبت نعماني، باب 17، ص 424).

[3] عن المفضّل بن عمر قال: قال ابوعبدالله (ع): «انّ من ورائکم فتناً مُظلِمَة عمياءَ مُنکسِفَة لا ينجو منها الا النُوَمَةُ، قيل: يا اميرالمؤمنين و ماالنومه؟ قال: الذي يَعرِفُ الناسَ و لا يعرفونه و اعلموا انّ الارض لاتخلو من حجة لله عزوجل...» (غيبت نعماني، باب 10، ص 202).