بازگشت

آسيب ها: کمال گرايي (غير واقع گرا) و سهل انگاري، سلامت: سهل


در اين محور، آسيب هاي تربيت ديني، در دو قطب کمال گرايي (غير واقع گرا) و سهل انگاري قرار دارند. در قطب اول، آسيب زايي تربيت ديني ناشي از آن است که آرمان هاي بسيار والاي ديني را از افراد تحت تربيت طلب مي کنند، بدون آن که توان و طاقت واقعي آن ها را چون معيار حرکت به سمت اين آرمان ها در نظر بگيرند. از اين رو، بار سنگين آرمان هاي مذکور، طاقت سوز خواهد بود. در قطب دوم، سهل انگاري با بي اعتنايي به آرمان هاي بلند، چهره ي ديگري از آسيب زايي را آشکار مي سازد. سهل انگاري، جديت و تلاش را از عرصه ي تربيت مي زدايد و به اين ترتيب، حرکت پيشرونده را به پرسه زدن تبديل مي کند، در حالي که پرسه زدن، سازنده و شکل دهنده نيست.

حالت سلامت در اين محور، سهل گيري است. سهل گيري با کمال گرايي (غيرواقع گرا) از اين جهت متفاوت است که در آن، کمال را براي فرد، در حد وسع وي مي جويند و از فراتر از آن اغماض مي کنند. تفاوت آن با سهل انگاري نيز در اين است که در سهل گيري، در هر حال، چشم به سوي آرمان ها دارند و حرکت پيشرونده را مي خواهند. پيامبر اکرم (ص) دين خود را سهله ي سمحه ناميده و جايگاه خود را در نقطه ي سهل گيري معين کرده است.

با به کارگيري چارچوب اين محور در زمينه ي مهدويّت، به ترتيب، از دو گونه ي آسيب زايي، يعني کمال گرايي (غير واقع گرا) و سهل انگاري، سخن خواهيم گفت. سپس، حالت سلامت را تحت عنوان سهل گيري مورد بحث قرار خواهيم داد.

در قطب نخست آسيب، ابتدا بايد به اين مسأله پاسخ گوييم که کمال گرايي (غير واقع گرا) چگونه در عرصه ي تربيت مهدوي آشکار مي گردد. زمينه ي اين امر، آن است که مهدي (عج)، عهده دار رسالتي سخت و سترگ است. تلاش گسترده در سطح جهان براي زدودن ظلم و بي عدالتي و نشاندن حق و عدالت بر اريکه ي قدرت، کاري به غايت دشوار است؛ زيرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعيان دروغين و جسور آن خواهد بود. از اين رو، امام مهدي (عج) با مقاومت هاي بسياري روبه رو خواهد شد و ناگزير، جنگي جانکاه در پيش خواهد داشت. اين نکته در روايات فراواني مورد نظر قرار گرفته است. در زير، به نمونه هايي اشاره مي کنيم:

مفضل بن عمر گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض کردم: نشانه ي قائم چيست؟ فرمود: آن گاه روزگار گردش کند و گويند: او مرده يا هلاک شده؟ در کدامين سرزمين مي گردد (به سر مي برد)؟ عرض کردم: فدايت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمي کند مگر با شمشير». [1] .

هم چنين، ابوبصير گويد: شنيدم امام باقرعليه السلام مي فرمود: «...شمشير بر گردن خويش حمايل مي سازد، هشت ماه به شدت مبارزه مي کند تا اين که خدا راضي شود...». [2] .

در پيش بودن اين مسؤوليت سنگين و خطير براي مهدي (عج)، کار را براي پيروان وي نيز دشوار خواهد ساخت. خداوند چنين مقدر نکرده است که آن حضرت، اين رسالت را به تنهايي و تنها با مدد غيبي به انجام برساند، بلکه نظر بر آن بوده است که بشر در گيرودار اين رخداد عظيم، خود نيز تحول يابد و در تعيين سرنوشت تاريخي خويش، نقش آفريني کند. به هر روي، کساني خواهند توانست خود را براي اين ياوري آماده کنند که ظرفيتي عظيم در خويش سراغ گيرند. به همين دليل، صفات برجسته اي براي ياوران مهدي (عج) ذکر شده است، چنان که در روايتي در وصف شجاعت آنان آمده است: «و مرداني که گويي دل هاي شان پاره هاي پولاد است...». [3] هم چنين، در روايتي، ابوالجارود به نقل از امام باقرعليه السلام گويد: آن حضرت به من فرمود: «...چون شنيديد ظهور کرده است، نزد او برويد، اگر چه کشان کشان بر روي برف و يخ باشد.» [4] اين بيان حاکي از آن است که ياران امام، چنان نستوه اند که اگر لازم باشد خود را به اين نحو نيز به وي برسانند، به آن مبادرت خواهند کرد.

در نظر بودن چنين غايت بلندي در مسأله ي مهدويّت، زمينه ساز آسيب تربيتي کمال گرايي (غير واقع گرا) مي گردد. اين آسيب چنين آشکار مي گردد که مربيان، بدون توجه به وسع فهمي و عملي افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح اين قله ي عظيم فرابخوانند. آسيب اين گونه کمال گرايي، به صورت اعراض کلي فرد از مقصد و مقصود آشکار مي گردد و اين در جريان تربيت، نقض غرض خواهد بود؛ زيرا فراخواندن افراد به کمال، براي آن است که آنان از وضعيت کنوني خويش، به سوي نقطه اي فراتر حرکت کنند. اما هنگامي که اين امر به صورت غيرواقع بينانه صورت گيرد، فرد را از اصل حرکت منصرف مي سازد. مربي بايد بداند که هر کسي براي آن ساخته نشده است که بتواند ياور خاص مهدي (عج) باشد و نمي توان همگان را در اين حرکت، به قلّه نشاند و با اين حال، چنين نيست که اين گونه افراد، جايي در کاروان بلنددامنه ي نصرت مهدي (عج) نداشته باشند.

در قطب دوم و در نقطه ي مقابل کمال گرايي، سهل انگاري قرار دارد. سهل انگاري در قلمرو مهدويّت، به اين نحو آشکار مي گردد که جايي براي آن در ذهن و ضمير فرد فراهم نيايد و به تبع آن، نقشي براي آن در تحول شخصيتي وي وجود نداشته باشد. به عبارت ديگر، در اين قطب، مسأله ي مهدويّت در منظومه ي تربيت ديني، به کنج تغافل يا غفلت مي افتد و هيچ نقشي براي آن در جريان تربيت ديني در نظر گرفته نمي شود.

در پاره اي از روايات به اين نکته اشاره شده است که چگونه برخي از مردم، مسأله ي مهدويّت را به بوته ي فراموشي و غفلت مي سپارند، به نحوي که به وقت ظهور وي، شگفت زده مي شوند. به طور مثال، حماد بن عبدالکريم گويد: «در محضر امام صادق عليه السلام از حضرت قائم(عج) ياد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانيد که هرگاه او قيام کند، حتماً مردم مي گويند: اين چگونه ممکن است؟ در حالي که چندين و چند سال است که استخوان هاي او نيز پوسيده است.» [5] .

آسيب زايي سهل انگاري در اين است که نقش تربيتي آرمان ها را با سبک گرفتن يا فراموش کردن آن ها از ميان برمي دارد. هر آرماني، متناسب با ويژگي هاي خود، قابليت معيني را در افراد شکل مي دهد. سهل انگاري نسبت به هر آرماني، سهم تربيتي معيني را از عرصه ي تربيت خارج مي سازد. مهدويّت يکي از زنده ترين و پوياترين آرمان هاي ديني است؛ زيرا افراد را در ارتباط با رخدادي قرار مي دهد که در پيش است و با توجه به اين که وقت آن نامعين است، هر آن ممکن است واقع شود. رخدادهاي مربوط به آينده، از توانايي ويژه اي براي آماده سازي افراد برخوردارند. مهدويّت در ميان اين گونه رخدادهاي مربوط به آينده، يکي از برجسته ترين آن هاست؛ زيرا در عرصه ي وسيعي، يعني در پهنه ي حيات بشري، رخ مي دهد و در حکم برآيندي براي درازاي بلند تاريخ آدمي و چون نقطه ي روشني در پايان آن است. سهل انگاري نسبت به مهدويّت در تربيت ديني، به منزله ي از دست نهادن اين تأثير عظيم تحول بخش در شخصيت افراد است.

در نقطه ي ميان دو قطب آسيب زاي مذکور، حالت سلامت عبارت از سهل گيري است. سهل گيري از معايب هر دو قطب کمال گرايي (غير واقع گرا) و سهل انگاري به دور است؛ زيرا در عين حال که در آن، به کمال نظر هست، وسع فرد ناديده گرفته نمي شود و در عين حال که در آن، سهولت در کار است، غفلت در ميان نيست.

در تربيت مهدوي بايد سهل گيري را چون يکي از شاخص ها در نظر گرفت. در سهل گيري، بايد نخست به حدود وسع فهمي و عملي فرد توجه يافت و آن گاه با نظر به اين حدود، حرکت وي را تسهيل کرد. امام علي عليه السلام در حديثي طولاني که در آن از مهدي (عج) ياد کرده است، خطاب به حذيفه بن اليمان فرمود: «اي حذيفه! با مردم آن چه را نمي دانند (نمي فهمند) نگو؛ که سرکشي کنند و کفر ورزند. همانا پاره اي از دانش ها سخت و گران بار است که اگر کوه ها آن را بر دوش کشند، از بردن آن ناتوانند...». [6] .

در اين سخن، توجه به وسع فهمي و دانشي افراد، مورد تأکيد قرار گرفته و به صراحت اظهار شده که ناديده گرفتن آن، موجب اعراض و بلکه کفرورزي خواهد گرديد. به تبع وسع فهمي، وسع عملي و حد طاقت افراد در به دوش کشيدن تکاليف نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. قابل ذکر است که حتي در ياوران نزديک مهدي (عج)، برخي وسع و طاقت بيشتري از ديگران نشان مي دهند، اما به هر روي، هر کدام متناسب با وسع خويش، عمل مي کنند. در حديثي که پيش تر در وصف ياران مهدي (عج) ذکر شد، اين تعبير نيز آمده است: «در ميان آنان، مرداني هستند که شب را نمي خسبند و در نمازي که مي گزارند، چونان زنبور، زمزمه اي بر لب دارند. شب را با برپايي نماز، صبح مي کنند و روز را با فرماندهي سپاه شان سپري مي کنند. راهبان شب و

شيران روزند.» [7] .

سيد محمد صدر در شرح اين بخش از روايت مي گويد که اين ظرفيت عظيم، يعني عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخي از ياران مهدي (عج) وجود دارد. سايرين، تنها به جهاد و رزم واجب روزانه اي که به عهده دارند، مي پردازند و به سبب خستگي، برپايي نماز شب را که مستحب است، ترک مي کنند؛ زيرا ظرفيت آن ها در حدي نيست که بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بکشند. بنابراين، ياران مهدي (عج) دو دسته اند؛ کساني که به تهجد مي پردازند و کساني که به تهجد نمي پردازند. هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه يکديگرند. همين تقسيم در ياران رسول اکرم صلي الله عليه وآله نيز وجود داشت. چنان که در قرآن به اين نکته اشاره شده است: «در حقيقت، پروردگارت مي داند که تو و گروهي از کساني که با تواند، نزديک به دوسوم از شب يا نصف آن يا يک سوم آن را به [نماز] برمي خيزيد...». [8] ياران پيامبر، هر چند همگي در شجاعت و تحمل آزار قريش، مشابه بودند، اما تنها گروهي از آنان، يعني مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ايشان به تهجد مي پرداختند. [9] .

توجه به وسع افراد در عرصه ي فهم و عمل، به منزله ي حفظ حرکت مستمر آنان در طريق تربيت و تحول است. چه بسا رعايت وسع يک فرد ضعيف، موجب شود که وي، به سهم خويش، در راه مهيا شدن براي ظهور مهدي (عج) گام بردارد، اما بي توجهي به وسع فردي متوسط و خوب، وي را از راه به در برد.


پاورقي

[1] مفضل بن عمر قال: «قلت لأبي عبداللَّه عليه السلام: ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلک، فقيل: مات أو هلک؟ في أي واد سلک؟ قلت: جعلت فداک ثم يکون ماذا؟ قال: لايظهر الا بالسيف». نعماني، ص 225.

[2] عن أبي بصير قال: سعمت أبا جعفر الباقرعليه السلام يقول: «...ويضع السيف علي عاتقه ثمانية أشهر هرجاً هرجاً حتي يرضي اللَّه...». نعماني، ص 239.

[3] فضيل بن يسار عن أبي عبداللَّه عليه السلام في حديث قال: «و رجال کأن قلوبهم زبر الحديد...». بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاريخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348 - 349.

[4] عن أبي الجارود عن أبي جعفرعليه السلام قال: قال لي: «...اذا سمعتم به فأتوه و لو حبواً علي الثلج». نعماني، ص 222.

[5] زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: «ان القائم اذا قام يقول الناس: أني ذلک؟ و قد بليت عظامه». غيبت نعماني، صص 222-223.

[6] عمرو بن سعد عن اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام أنه قال يوماً لحذيفة بن اليمان: «يا حذيفة لاتحدث الناس بما لايعلمون فيطغوا و يکفروا، ان من العلم صعباً شديداً محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البيت سينکر و تقتل رواته...». غيبت نعماني، ص 203.

[7] و رجال کأن قلوبهم زبر الحديد، لايشوبها شک في ذات اللَّه، أشد من الجمر، لو حملوا علي الجبال لأزالوها، لا يقصدون براية بلدة الا أخربوها. کأن علي خيولهم العقبان. يتمسحون بسرج الامام عليه السلام يطلبون بذلک البرکة. و يحفون به يقونه بأنفسهم في الحروب و يکفونه ما يريد. فيهم رجال لاينامون الليل لهم دوي في صلاتهم کدوي النحل، يبتون قياماً علي أطرافهم و يصبحون علي خيولهم، رهبان بالليل ليوث بالنهار.» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاريخ ما بعدالظهور، صص 348-349.

[8] «ان ربک يعلم انک تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معک...» مزمل، 20.

[9] تاريخ ما بعدالظهور، صص 351-352.