بازگشت

علل ضعف ايمان به امام در دوران غيبت کبري


ضعف ايمان نيز، جداي از ضعف شناخت، مي تواند معلول چند امر باشد:

1- ضعف شناخت و کافي نبودن اطّلاعات موجود در باره ي امام غايب؛

2- ناقص بودن استدلال يا کافي نبودن دلائل ضرورت و اهميّت وجود امام معصوم (عليه السّلام) در جامعه در تمام دوران ها؛

3- عدم احساس به آثار وجودي امام غايب؛

4- عدم احساس به حضور او در صحنه ي زندگي؛

5- جهل فوائد وجود امام (عليه السّلام) در دوران غيبت؛

6- ضعف ارتباط روحي با امام معصوم (عليه السّلام) در دوران غيبت و استتار؛

7- اعتقاد به امکان ادامه ي زندگي فردي و اجتماعي منهاي وجود امام معصوم؛

8- شبهات مطرح شده در باره ي امام مهدي (عليه السّلام) گاهي اصل شناخت را زير سؤال مي برد و گاهي ايمان به او را متزلزل مي سازد؛

9- فقدان عنصر صبر و بردباري و يا فقدان روحيه ي تلاش و تحقيق که در فرض طولاني شدن غيبت، مي تواند انسان را از ظهور امام (عليه السّلام) مأيوس گرداند.

به همين جهت، در برخي دعاهاي ويژه دوران غيبت، روحيه ي استعجال نکوهش شده است، و در مقابل روحيه ي انتظار امام غايب (عليه السّلام) س

تايش و تقويّت شده است، بلکه مؤمنان بايد براي به دست آوردن صفت و ملکه ي صبر و مقاومت و بردباري درخواست جدّي و دعاي واقعي کنند، و اين امر نشانه ي برخي آسيب هاي جدّي در اين زمينه است.

پرسش هاي بي جا و غير مفيد، و اعتراض هاي نابه جا نيز انسان را به سمت يک نوع سستي در ايمان مي کشاند.

انتظار اطّلاع و آگاهي از تمام اسرار هستي، انتظاري بي جا است که انسان را در کشف اسرار نهفته، حريص مي گرداند، ولي او را به جايي نمي رساند. به همين دليل يک انسانِ منتظرِ ظهور امام مهدي (عج) نبايد انتظار داشته باشد که سرّ همه چيز را بداند.

فراموش کردن وجود امام معصومِ غايب، منتظر نبودن ظهور او، قطع ارتباط روزانه با او، ترک صلوات فرستادن بر او، ترک دعاي تعجيل فرج براي او، مي تواند ايمان انسان را به او سست کند و انسان را از آمادگي براي ظهور او محروم گرداند.

پديده ي استعجال - که در روايات و دعاها، بسيار نکوهش شده است - مي تواند معلول يکي از دو عامل باشد:

الف) نزديک بين بودن انسان و فقدان دورنگري و عادت ندادن خود به ديدن افق هاي بسيار دور زندگي و توجّه به منافع و مصالح بسيار نزديک و محسوس و زودگذر و غفلت از مصالح آينده و اهداف بزرگ رسالت جهاني و فراگير امام زمان (عليه السّلام)؛

ب) آگاه نبودن به مسير طبيعي و منطقي تحوّلات اجتماعي، و عدم شناخت قوانين حاکم بر تحوّلات اجتماعي.