رفع يک اشکال
تمام اسباب و حکمت هاي ياد شده، به جز آخرين و سيزدهمين مورد، قابل جمع است. روشن است که برخي از حکمت ها، به امام مهدي عليه السلام و برخي حکمت ها، به مسلمانان يا مردم جهان و برخي حکمت ها، به شيعيان، و برخي حکمت ها، به آيندگان و شرايط و امکانات لازم براي به وجود آمدن يک تحوّل عمومي، بر مي گردند.
آخرين مورد، با تمام موارد دوازده گانه، در تعارض است؛ زيرا، فهم سرّ غيب را ناممکن مي داند و زمان امکان فهم آن را پس از ظهور بيان مي کند.
آيا واقعاً ميان اين مورد و ساير موارد، تعارض وجود دارد؟ يا به گونه اي است که امکان جمع وجود دارد، و در فهم معناي حديث بايد تجديد نظر شود؟
از آن جايي که در متن حديث، به طور همزمان، دو عبارت «وجه الحکمة لم يؤذن في کشفه لنا» و سپس بيان اسباب غيبت ساير انبيا با هم آمده اند، و تناقض آشکار در يک حديث، معنايي ندارد، بايد به گونه اي اين دو عبارت بيان شوند که تناقضي پيش نيايد.
1- اگر ميان علّت و حکمت، فرق بگذاريم و علّت را علّت تامه - که وجود معلول، دائر مدار وجود آن است - بدانيم، و حکمت را به عنوان فايده و يا جزء علّت ببينيم، اين تناقض رفع مي گردد و معناي حديث چنين مي شود:
«علّت اصلي يا تمام العلة، قابل دست رسي نيست، مگر پس از ظهور امام عليه السلام در حالي که جزء العلة و يا برخي فوائد، قابل فهم است.».
2- هر چند که عبارت «لم يؤذن لنا في کشفه لکم» بيان کننده ي عدم امکان فهم علّت نيست، بلکه گوياي اين است که اجازه ي بيان علّت به امامان داده نشده است، هر چند که قابل فهم براي برخي افراد باشد.
3- روشن شدن علّت غيبت پس از ظهور، گوياي اين است که تمام اَبعاد علّت يا تمام اجزاء علّت يا علّت واقعي و ريشه اي، زماني مفهوم خواهد بود که تجربه ي غيبت سپري شده باشد. روشن است که برخي دانش ها، قبل از تجربه، در حدِّ يک فرضيّه يا نظريّه خواهند بود، و زماني که تجربه ي کامل انجام گيرد، تمام واقعيّت ها روشن مي شوند و فهم ما از آن پديده، فهمي عميق و بايسته خواهد بود. حضرت علي عليه السلام فرموده است: «في التجربة علم مستأنف؛ در تجربه، علمي جديد نهفته است که بدون تجربه، امکان دست رسي به آن نيست.». تجربه ي غيبت، و سپس ظهور پس از غيبت، تمامِ حقيقتِ غيبت را روشن خواهد کرد.
4- البته اشاره به علل يا علّت غيبت هاي انبياي گذشته، مي تواند يک کُد باشد؛ زيرا، که ارجاع به تجربيات گذشتگان، معنايش نشان دادن راه فهم علّت غيبت با اشاره است که در اين صورت، باعبارت «لم يؤذن لنا في کشفه» قابل جمع است؛ زيرا، صريحاً، آن را کشف نکرده اند، هر چند که راه کشف آن را مطرح کرده اند. انسانِ فهيم، خود بايد در پي کشف آن باشد. چه بسا، ايجاد انگيزه براي جست و جوي علّت، يکي از علل يا علّت اصلي عدم کشف آن باشد.