بازگشت

آيا غيبت براي امام مهدي امري اجتناب ناپذير بوده است؟


انحرافِ مسيرِ خلافت - پس از پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله وسلم - جامعه ي اسلامي و جهان اسلام را به حکومت حاکماني خودکامه و مستبد و حريص بر مُلک و زراندوز و شهوتران گرفتار کرد.

روايات پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر ضرورت براندازي قدرت حاکمانِ ستمگر و منحرف از صراطِ مستقيمِ و انسانيّت، به دست فرزندش مهدي موعود - که از نسل حسين بن علي است - به گونه اي بود که ستمگران را نسبت به تولّد و حضور مهدي آل محمدعليهم السلام حسّاس کرده بود.

دوستان و يارانِ اهل بيت عليهم السلام - که از ستمگري حاکمان مستبد، به ستوه آمده بودند و انتظار قيام قائم آل محمدعليه السلام را در برابر ستمگري هاي خانه مان سوز مي کشيدند - همواره، از قائم آل محمد سؤال مي کردند و امامانِ معصوم نيز ضمنِ تبيينِ شرايط لازم براي يک قيام جهاني و گسترده، نويد تولّد و ظهور آن قائم آل محمدعليهم السلام را به شيعيان خود مي دادند و آنان را به انتظاري سازنده دعوت مي کردند.

آن چه را که اهل بيت عصمت عليهم السلام درباره ي قائم آل محمّدعليهم السلام مي فرمودند، در سينه هاي شيعيان مخفي نمي ماند، و ويژگي هاي آن امام بزرگوار، به نسل ها، پي در پي، منتقل مي گرديد، و بسيار طبيعي بود که حاکمانِ ستمگر - و زورمداران و سياست مداران هر عصر - از اين ويژگي هاي منحصر به فردِ امام موعود و دادگستر، با خبر مي شدند و براي تولّد و ظهور او لحظه شماري مي کردند. همان طور که شيعيان نيز براي ظهور او و قيام به حق او لحظه شماري مي نمودند.

دشمنان، براي دستگيري و قتل و نابودي او، و دوستان، براي ياري و نصرت و حق ستاني و همراهي او، منتظر بودند.

امّا آن چه تحقّق يافت و در تاريخ ثبت شد، اين بود که قبل از تولّد مهدي آل محمّدعليهم السلام پدران او تحت مراقبت هاي شديد قرار داشتند و يکي پس از ديگري، به دست حاکمان ظالم، به شهادت رسيدند. اين شهادت هاي به صورت مرگ هاي زودرسي براي تمامي آنان بوده است.

امام محمّد جوادعليه السلام در سن بيست و پنج سالگي و امام علي النقي عليه السلام در سن چهل و چهار سالگي، و امام حسن عسکري عليه السلام در سن بيست و هشت سالگي به شهادت رسيدند. يعني ظرف چهل سال (از 220 الي 260 هجري)، سه نسل، پي در پي، به درجه ي رفيع شهادت رسيدند. تا از مزاحمت هاي احتمالي آنان در امان باشند.

آن چه را که امام حسن عسکري عليه السلام در تحليل و تعليل اين پديده (قتل و کشتار و نسل کُشي آل محمد بويژه پدران امام مهدي عليهم السلام مطرح کرده است، گوياي برنامه اي حساب شده براي جلوگيري از تولّد مهدي آل محمدعليهم السلام است.

در روايتي از امام حسن عسکري عليه السلام چنين آمده است:

قد وضع بنو أُميّة و بنو العبّاس سيوفهم علينا لعلّتين: إحداهما أنّهم کانوا يعلمون [أنْ ] ليس لهم في الخلافة حق فيخافون من ادّعائنا إيّاها و تستقرّ في مرکزها. و [ثانيتهما ]: أنّهم قد وقفوا من الأخبار المتواترة علي أن زوالَ ملکِ الجبابرة الظلمة علي يد القائم منّا، و کانوا لايشکّون أنّهم من الجبابرة والظلمة، فسعوا في قتل أهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و إبادة نسله طمعاً منهم في الوصول إلي منع تولّد القائم عليه السلام أو قتله، فأبي الله أنّ يکشفَ أمرَهُ لواحد منهم إلاّ أن يتمَّ نوره ولو کره المشرکون؛ [1] امويان و عباسيان، به دو سبب، شمشيرهاي خود را براي نابودي ما به کار گرفتند: سبب يکم، اين است که آنان مي دانستند که در خلافت، حقّي ندارند و به همين جهت، از اين که ما - اهل بيت - مبادا ادعاي خلافت را کنيم و خلافت پيامبر، به مرکز اصلي خود بازگردد، و دست آنان از اين منصب کوتاه شود، ترس و واهمه داشتند.

سبب دوم، اين است که آنان از راه خبرهاي قطعي و متواتر، مي دانستند که نابودي حکومت ستمگران جبّار به دست قائم از ما است و هيچ گونه شکي نداشتند که خودشان از جبّاران و ستمگران هستند. به همين جهت، بدون وقفه، براي قتل و نابودي نسل رسول الله، تلاش کردند به طمع اين که از تولّد قائم جلوگيري کنند و يا آن که او را به قتل برسانند، ولي خداوند، از فاش شدن امر او براي آنان جلوگيري کرد، تا اين که نور خود را تمام بگرداند (و حجّت و وليّ خود را ظاهر کند) هر چند که مشرکان کراهت داشته و ناخشنود باشند.

آن چه در اين روايت آمده است، نشان مي دهد که هر کدام از دو سبب ياد شده، براي نابود کردن هر يک از امامان معصوم و پدران حضرت مهدي آل محمدعليهم السلام کافي بوده است. همين دو سبب، سرعت و دقّت و گستردگيِ اقداماتِ عباسيان را براي نابودي هر سه امام [2] بلکه هر پنج امام [3] بلکه ساير امامان معصوم را به خوبي توجيه مي کند.

اين که هر يک از امامان عليهم السلام خود را صاحب حقِ شرعي در خلافت مي دانستند، و هر يک از حاکمان غاصب نيز خود را ستمگر و غاصب خلافت مي ديدند، بسيار روشن است که پيامدهاي رواني و اجتماعي خطرناکي مي تواند داشته باشد؛ زيرا، يک امامِ معصوم و صاحبِ حقِ شرعي، حتّي با سکوت خود، لرزه بر اندام غاصبانِ حق او مي اندازد، و وجود او براي آنان ترس آور است و هميشه، غاصبانِ حقّ او، مرعوبِ او هستند، چه رسد به اين که اگر بخواهد حق خود را مطرح کند و به مطالبه ي آن حق بپردازد.

گذشته از اين که چنين احتمالي، هميشه مطرح بوده است، عملاً، اهل بيت پيامبرعليهم السلام درخفا و گاهي به طور آشکار، حقّانيت خود را تبليغ مي کردند و لبه ي تيز انتقادات خود را به سمت ستمگران و غاصبان نشانه مي رفتند. [4] بسيار طبيعي است که ستمگران اموي و عباسي، نسبت به اين ادعاي حقّ از سوي اهل بيت عليهم السلام هرگز ايمن نبودند و هميشه احساس خطر مي کردند و مردم مسلمان نيز - خصوصاً شيعيان - منتظر قيام آنان بر ضد بيدادگران و ستمگران بودند، و انتظار داشتند که امام صادق عليه السلام با قيام خود، به آن وعده ها لباس تحقّق بپوشاند. [5] .

علويان نيز، پيوسته، قيام مي کردند و يا در حال تدارک افراد و امکانات براي قيام هاي خود بوده اند. کار آنان به جايي رسيد که براي کسب قدرت و تشکيل حکومتي مشروع، قيام هاي قابل توجّهي در دو قرن دوم و سوم داشته اند. [6] .

امامان معصوم عليهم السلام پس از قيام خونين امام حسين عليه السلام تا عصر امام حسن عسکري عليه السلام علي رغم عدم شرکت در هيچ مبارزه اي علني - چه سياسي و چه نظامي - به هيچ وجه از مراقبت هاي دقيق و گسترده و بسيار شديد دستگاهِ جبارانِ حاکم در امان نبودند، و گرفتار تبعيد و زندان و شکنجه و سپس قتل و يا مسموميّت به دست حاکمان خودکامه و عمّال آنان شدند. [7] .

اين که محلّ تولّد و محلّ سکونت سه امام بزرگوار، محمّد جواد و علي النقي و حسن عسکري عليهم السلام، مدينةالنبي بوده است، ولي امام محمد جوادعليه السلام در بغداد به شهادت مي رسد و همان جا به خاک سپرده مي شود و امام علي النقي عليه السلام و امام حسن عسکري عليه السلام در سامرا به شهادت مي رسند و همان جا به خاک سپرده مي شوند، شاهد خوبي بر اين نکته است.

گواه درستي اين تحليل، کوتاه بودن سنِّ اين سه امام بزرگوار، به هنگام شهادت است. با توجّه به اين که از لحاظ جسمي، آنان، سالم بودند، ولي به مرگ زودرس گرفتار مي شوند. حاکمان، براي دفع اتّهام قتل آنان، از درباريان خود گواه مي گرفتند تا وانمود کنند که هيچ گونه قتلي انجام نشده است. اين تلاش، نشان دهنده ي قتل آن بزرگواران به دست حاکمان است.

نسبت به دوّمين سبب ياد شده در حديث امام حسن عسکري عليه السلام بايد گفت، امامان معصوم - که پدران حضرت مهدي آل محمدعليهم السلام هستند - اگرچه داعيه ي خلافت و امامت هم نمي داشتند، به صِرفِ اين که مهديِ مصلح و دادگستر و نابود کننده ي ستمگران و جباران از نسل آنان است، کافي است که جبّاران را وادار کند تا به قتل او کمر همّت ببندند، و تلاشي گسترده و پيوسته براي جلوگيري از تولّد او به عمل آورند.

لازمه ي چنين فرضي، اين است که تمامِ ارتباطات خانوادگي آنان، کاملاً، زير نظر باشد و هميشه، مراقب تولّد فرزندي با مشخّصات ياد شده در روايات پيامبرصلي الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام باشند. البته تلاش هاي عبّاسيان به مرحله اي پيش تر از اين مرحله برمي گردد؛ زيرا که آنان سعي و تلاش چشمگيري براي جلوگيري از تولّد امام مهدي عليه السلام داشته اند.

حبس هاي به ظاهر محترمانه ي امام رضاعليه السلام - تحت عنوانِ ولايت عهدي - آن هم در مرو، و به عقد درآوردن دختر مأمون براي امام جوادعليه السلام که در تمام سال هاي زندگيِ امام، همراه امام بود و تا رساندن او به مرحله شهادت، لحظه اي او را تنها نگذاشت، و سپس زنداني کردن امام هادي عليه السلام همراه فرزند دو ساله اش امام حسن عسکري عليه السلام آن هم در پادگان نظامي سامرا - و دارالخلافه ي عبّاسيان - و به شهادت رساندن آن دو امام بزرگوار در سنّ جواني، همه ي اين تلاش ها و جنايت هاي هول ناک براي جلوگيري از ولادت امام زمان عليه السلام بود. با خواست و اراده ي خدا، اين تلاش ها ناکام بود و نتوانستند از تولّد آن يگانه امام و يادگار علي و فاطمه جلوگيري کنند.

تلاش گسترده ي دستگاه جبّار بني عباس براي دست رسي به حضرت مهدي عليه السلام پس از تولّد او [8] ، بهترين گواه بر ناکام بودن تلاش هاي آنان، در جلوگيري از تولّد او است و نيز اهميّت فوق العاده ي وجود امام مهدي عليه السلام در نظر حاکمان، و خطرناک بودن وجود و نام او براي ستمگران بني عباس را نشان مي دهد.

تلاش جبّاران براي جلوگيري از ولادت حضرت مهدي عليه السلام چندين شاهد و گواه قابل توجّه نيز دارد:

الف) امامان معصوم عليهم السلام، پس از امام صادق عليه السلام از لحاظ ارتباطات خانوادگي نيز تحت نظر بودند به گونه اي که ازدواج هاي آنان نيز کنترل مي شده است. شاهد اين مدّعا، اين است که مادران شش امام معصوم، همگي، کنيز بوده اند، در حالي که وضعيّت اجتماعي امامان معصوم، وضعيّتي شاخص و قابل توجّه بود.

مادران اين شش امام معصوم، از زنان مورد توجّه مردم و دستگاه حاکم نبودند، بلکه از کنيزان پاکدامن و عفيف بودند.

چنين پديده اي، گوياي اين است که وجود اين امامان، از بدو تولد تا مدّتي، جلب توجّه نمي کرده و زماني که متوجّه آنان مي شدند، شرايط لازم براي نابود کردن آنان فراهم نبوده است. در حقيقت، فرصت طلايي از حاکمان ربوده مي شد.

پدران اين امامان براي جا انداختن امامت فرزندان غير معروف خود، تلاشي پيوسته و گسترده آغاز مي کردند تا اين که شخصيّت آنان را براي شيعيان خود آشکار کنند و زمينه را براي امامت آنان هموار کنند و مشکل رقابت ساير فرزندانِ خود را با آنان حل کنند و نظر مثبتِ شيعيان خود را به آنان معطوف دارند، تا پايگاه اعتقادي و مردمي آنان را به طور طبيعي و منطقي تشکيل دهند.

ب) تولّد امام مهدي عليه السلام از نرجس خاتون، به گونه اي بود که هيچ کس متوجّه حاملگي او نبود و حتّي حکيمه خاتون نيز با تعجّب به حامله بودن او، آن هم در ساعت هاي واپسين، متوجّه مي شود که ديگر زمان تولّد فرا رسيده است. در نهايت خفا و پنهاني، آن تولّد مبارک انجام گرفت و امام مهدي عليه السلام به سرعت، از ديدگاه حاضران پنهان شد و حتّي حکيمه خاتون نيز متوجّه کيفيّت و مکان پنهان شدن اين مولود مبارک نشد.

ج) از امام حسن عسکري عليه السلام چند روايت در اين باره رسيده است. يک روايت، به روزهاي به زندان انداختن امام حسن عسکري عليه السلام ارتباط دارد و چند روايت نيز به روزهاي پس از آزادي او از زندان بر مي گردد.

در اين چند روايت، تصريح شده است که دستگاه غاصب و جبّار عباسي براي نابود کردن امام حسن عسکري عليه السلام و در حقيقت، براي نسل کشي آل محمدعليهم السلام و جلوگيري از فرزند دار شدن او، تلاش وسيع و جدّي اي داشته اند، ولي خداوند، آن را خنثي کرده است.

روايت يکم - معتز عباسي که امام هادي عليه السلام را به شهادت رساند، خواهان قتل امام حسن عسکري عليه السلام نيز بود و دستور قتل را صادر کرد، ولي خداوند، او را به دست ترکان نابود ساخت. امام حسن عسکري عليه السلام در توقيعي به شيعيان خود فرمودند:

هذا جزاء مَنِ اجْتَرَأ علي الله في أوليائه، يزعم أنَّه يقتلني وليس لي عقب، فکيف راي قدرة الله فيه؟!؛ [9] اين نوع کشته شدن با خواري و ذلّت، جزاي کسي است که بر خدا تجرّي کرد و به نابودي اولياي خدا همّت بست. او ادّعا مي کرد، در حالي مرا مي کشد که فرزندي نداشته باشم، ولي قدرت خدا را در حق اش ديد؟!

روايت دوم - در توقيعي ديگر آمده است که:

زعموا أنّهم يريدون قتلي ليقطعوا هذا النسل، و قد کذّب الله عزّوجلّ قولهم والحمدللّه؛ [10] خيال کردند و همّت کردند که مرا بکشند تا اين نسلِ (فاطمه) را ريشه کن کنند، در حالي که خداوند، خواسته ي آنان را باطل ساخت. ستايش، از آنِ خدا است.

روايت سوم - حضرت، در اين روايت، خداوند را بر تولّد فرزندش، سپاس مي گزارد:

الحمدللّه الذي لم يخرجني من الدنيا حتي أراني الخلف من بعدي. أشبه الناس برسول الله صلي الله عليه وآله خَلْقاً و خُلْقاً، يحفظه الله تبارک و تعالي في غيبته ثمّ يظهره فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً. [11] .

بنابراين، عبّاسيان، تلاشي گسترده را براي جلوگيري از تولّد فرزندي براي امام حسن عسکري عليه السلام داشته اند و خواهان قطع نسل آل محمدعليهم السلام بوده اند. حال، با چنين شرايطي، ظهور مهدي آل محمدعليهم السلام و بر ملا شدن وجود او و حضور علني او در جامعه ي آن روز، بسيار غير منطقي بود.

حوادث تاريخي سال هاي دويست و پنجاه و پنج تا دويست و شصت هجري، به گونه اي بسيار روشن، خفقان حاکم بر آن برهه را نشان مي دهد و ضرورت تولّد مهدي آل محمدعليهم السلام در شرايطي بسيار مخفيانه توجيه مي کند.

تولّدي که همراه و همزادِ اختفا و زندگي پنهاني است، چه گونه ممکن است نابود کننده ي ستمگران را در آن شرايطِ نامناسب، به صحنه ي ظهور و مبارزه بکشاند؟ آيا چنين فرضي، جز از دست رفتن و نابودي آن يگانه منجي بشريّت، رهاورد ديگري مي تواند داشته باشد؟!

با توجّه به سه نکته ي زير، ضرورت غيبت براي حضرت مهدي عليه السلام امري بديهي به نظر مي رسد:

نکته ي يکم - فرض، اين است که حضرت مهدي آل محمّدعليهم السلام دوازدهمين و آخرين اختر تاب ناک آسمان ولايت و امامت است، و پس از او، امامِ معصوم و حجتِ الهي ديگري وجود ندارد تا بار سنگينِ امامت را در جامعه ي اسلامي و انساني بر دوش داشته باشد.

نکته ي دوم - اين امام معصوم و يگانه منجي بشريّت، براي اِصلاح جهاني و گسترده، ذخيره شده است.

نکته ي سوم - در زمان تولّد، بلکه پس از تولّد او، شرايط لازم براي يک قيام و نهضت و اصلاح جهاني فراهم نشده بود.

بنابراين، به جز غيبت و پنهان شدن از ديده ها تا زمان تحقّق شرايط لازم براي قيام جهاني او راه ديگري وجود دارد يا مي تواند وجود داشته باشد؟


پاورقي

[1] اثبات الهداة، ج 3، ص 570.

[2] امام جواد و عسکريين عليهما السلام.

[3] امام کاظم و امام رضا و امام جواد و عسکريين عليهم السلام.

[4] حديث سلسلة الذهب از امام رضاعليه السلام در نيشابور، نشانه اي روشن از اين مطالبه به حق مي باشد.

[5] سؤال هاي شيعيان از امام باقرعليه السلام و نيز از امام صادق عليه السلام که او امام قائم است، نشانه اي بر اين مطلب است.

[6] ر.ک: تاريخ عصر غيبت، از پورسيّد آقايي، صفحه ي 70، قيام هاي علويان) و صفحه ي 344 (درباره ي دولت هاي شيعي).

[7] تاريخچه ي زندگاني امام محمد جوادعليه السلام و امام علي النقي و امام حسن عسکري عليهما السلام بهترين گواه و بالاترين سند زنده براي اين واقعيّت بسيار تلخ است.

[8] ر.ک: تاريخ غيبت صغري، شهيد سيّد محمّد صدر، ص 369 - 370 و 549 - 566.

[9] کافي، ج 1، ص 329.

[10] بحارالأنوار، ج 51، ص 160-161.

[11] کمال الدين، ج 2، ص 409.