بازگشت

غيبت کبري در احاديث اهل بيت عصمت


معمولاً واژه «ظهور» در روايات اهل بيت (ع)، در مقابل واژه «غيبت» به کار رفته است. بنابراين کل رواياتي که از واژه «ظهور» حضرت مهدي (ع) يا واژه قائم آل محمد (ص) - آنهم در دوران خفقان - استفاده کرده است، بيانگر غيبت امام مهدي (ع) مي باشد.

البته واژه «غيبت» در روايات زيادي به کار رفته و به صراحت غيبت امام مهدي (ع) مطرح و به علل آن اشاره شده است.

در روايات امام علي (ع)، اشاراتي به چشم مي خورد که به «ملاحم» معروف، و ضمن يک نوع کلي گويي هشدارهايي در بردارد؛ که نمونه اي از آنها را بيان مي نمايم:

1. «أين تذهب بکم اثذاهب و تتيه بکم الغياهب و اًدَعکم الکواذب؟ و من أينَ تُؤتَونَ و أصّ تؤفکون؟ فلکلِّ اجلٍ کتاب، و لکل غيبةٍ إياب، فاستمعوا من ربّانيّکم وأح وه قلوبکم، واستيقِظوا ان هتف بکم... فلقد فلق لکم الامر فلقَ اگ رزَة...؛ [1] .

به کجا مي رويد و به سمت چه راه هايي کشيده مي شويد؟ و گمراه مي گرديد؟ و دروغگويان شما را فريب مي دهند؟ از کجا آسيب پذير مي گرديد؟ و کجا از راه راست منحرف مي شويد؟ به درستي که براي هر اجلي، کتابي هست و براي هر غيبتي برگشتي وجود دارد. پس به گزارش دهنده و «سروش» آسماني خود، گوش فرا دهيد، و او را در دل خود هميشه زنده نگه داريد، و در حالِ هشياري و آماده باش باشيد که هر آينه شما را صدا خواهد زد... به درستي که حقيقت امر براي شما بسيار دقيق و روشن شکافته شده است».

حضرت علي (ع)، پس از بيان اين جملات، حکومت باطل و طاغوت را بيان فرموده و مجموعه شرايط قبل از ظهور را توضيح مي دهد. هم چنين در اين روايت، به اصل غيبت و ظهور پس از غيبت اشاره کرده است.

2. «د يقع التدابر و الاختلاف بغ اُمراء العرب والعجم فلا يزالون پ تلفون اض أن يصف الامر اض رجل من ولد أض سفيان... د يظهر أمف الأمرة و قاتل الکفرة السلطان اثأمول الذي اف ص غيبته العقول، و هو التاسع من ولدِک يا حسغ.... [2] .

در اين روايت، حيرت و سرگرداني ناشي از غيبت نهمين فرزند امام حسين (ع)، و پس از آن ظهور و حصول مکنت و قدرت، به صراحت بيان شده است.

3. «... فاذا انقضَت العلاماتُ العلا اذ ذاکَ يظهر بنا القمر الازهر و جّت کلمة الاخلاص لِلّه عط التوحيد... نعم انه لعهْد عهده إضّ رسول الله (ص) أن الامر عليه إثنا علا اماماً تسعةٌ من صُلب اگُ سغ...؛ [3] .

پس هنگامي که علامت هاي ده گانه سپري شد، ماه تابان ظاهر مي شود و شعار اخلاص براي خدا و توحيد سر داده مي شود و تحقق مي يابد... آري اين آينده حتماً تحقق خواهد يافت که آن را رسول خدا (ص) به من گزارش داده و فرموده است که دوازده امام، عهده دار اين امر مي شوند، نُه امام از آنان از حسين خواهند بود...».

اين روايت را علقمة بن قيس از اميرالمؤمنين (ع) در ضمن خطبه معروف «خطبة اللؤلؤة» آورده است که پس از پيش بيني و خبر دادن از حکومت بني اميه و بني عباس - با ذکر مهم ترين اوصاف ناپسند تک تک آنان - مي فرمايد:

«ص عقشا قاذ اگ ق يُسفِر عن وجهه بغ الاقالر کالقمر اثک ء بغ الکواکب الدّريّة»؛

اما پس از حکومت [بني اميه و بني عباس ]، قائم به حق ظاهر خواهد شد و پرده از چهره اش بر مي دارد و در اقاليم زمين همچون ماه تابان در ميان ستارگان خواهد بود.

اين تعبير از ظهور حضرت قائم (پس از سپري شدن حکومت 42 حاکم) آنهم پس از حکومت کسرايي اموي نشانگر غيبت طولاني است.

سيد بن طاووس (ره) از سليلي نقل کرده است: که حضرت اين خطبه را قبل از بيرون آمدن از بصره به پانزده روز ايراد نموده و تعبير «مغيّب» از امام غايب، به صراحت در آن آمده است.

ولي در «مشارق» برسي با عنوان «خطبة الافتخار» از اصبغ بن نباته همين مضمون نقل شده و صريحاً دولت بني عباس را ياد کرده و 42 حاکم را اشاره نموده است. [4] .

4. «کيف أنژ اذا بقيژ بلا امام هديً، ولا عَلَم يُري، يقأ بعضکم من بعض؟؛ [5] .

چگونه خواهيد بود هنگامي که بدون امامِ هدايت گر خواهيد ماند؟ و هيچ پرچمي برافراشته نخواهيد داشت که قابل رؤيت باشد؟ [در اين زمان ] برخي از برخي ديگر تبرّي و بيزاري مي جويند!».

اين تعبير از «غيبت امام هدايتگر» بسيار روشن و گويا است و نشانگر طولاني شدن غيبت است که به برائت برخي از شيعيان از بعضي ديگر مي انجامد.

5. «کأص بکم پولون جَولان الابل تبتغون مرعيً و لا پدوس ا يا معلا الشيعة»؛ [6] .

روزي را مي بينم که شما شيعيان همچون شتر سرگرداني، دنبال چراگاهي مي گرديد، اما آن را نمي يابيد.

معناي اين روايت با توجه به روايت گذشته، بسيار گويا خواهد بود.

6. «اذا نادي منادٍ من اليّ ء: انّ اگ قّ ص آل تمّد فعند ذلک يظهر اثهدي عط أفواه الناس و يُلاَبون حبَّه ولا يکون اًم ذکر غفهُ». [7] .

زماني که منادي آسمان، ندا سر دهد: «به درستي که حقّ در آل محمد است». نام مهدي بر زبان هاي مردم جاري مي شود و محبّت او در دل هايشان جاي مي گيرد و به جز نام او، نام ديگري بر زبان آنان جاري نخواهد بود.

7. «انّ ابظ هذا سيّدکُأ يّ ه رسول الله (ص) سيّداً و سيخرج الله من صلبه رجلاً باي نبيّکم يُششه ص اگ لق و اگ لق، پ رُج عط حغ غفلةٍ من الناس و إماتةٍ للحقّ و اظهارٍ للجور، والله لو ر پ رج ل بت عنقه.... [8] .

به درستي که اين فرزندم سرور و سيّد است، همان طور که رسول خدا او را سيد نام نهاده است. خداوند از صُلب او مردي را هم نام پيامبرتان - که در شکل و شمايل و خُلق و خوي شبيه او باشد - بيرون خواهد آورد. ظهور و خروج او در حال غفلت مردم [و نا بهنگام ] خواهد بود؛ زماني که حقّ کشي و ستم گري پديده اي عمومي مي گردد به خدا قسم اگر خروج نکند کشته خواهد شد....

8. «صاحب هذا الامر اللايد الطريد الفريد الوحيد»؛ [9] .

صاحب اين امر، همان فردي است که فراري و طرد شده و تنها و بي مانند است.

اين تعبيرها، گوياترين و رساترين تعبير، از نوعِ غيبت صاحب الامر مي باشد.

9. «لا والله ما رغبتُ فشا ولا ص الدنيا يوماً قطّ ولکظّ فکّرت ص مولود يکون من ظهري اگ ادي علا من وُلدي هواثهدي الذي ج لأ الارض عدلاً و قسطاً کأ ملئت جوراً و ظلماً. تکون له غيبة و حفةٌ يضلّ فشا أقوام و ستدي فشا آخرون...؛ [10] .

به خدا قسم هيچ روزي در حکومت بلکه در دنيا رغبتي نداشتم؛ ولي در فکر مولودي (فرزندي) از نوادگانم بودم که يازدهمين فرزندم خواهد بود. او همان مهدي است که زمين را از داد و عدل پر خواهد کرد؛ همان طور که با ظلم و ستم پر شده بود. براي او غيبتي و حيرتي است که گروههايي در آن گمراه و گروه هايي هدايت يافته خواهند بود».

10. «وليبععّ الله رجلاً من ولدي ص آخر الزمان يطالب بدمائنا، وليغيعّ عش م جيکاً لأهل الضلالة حط يقول اکاهل: ما لِلّه ص آل تمّد من حاجة؛ [11] .

به درستي که خداوند، مردي از فرزندانم را در آخر الزمان خواهد برانگيخت که به خون خواهي ما خواهد پرداخت و زماني غيبت خواهد کرد تا گمراهان شناخته شوند؛ به گونه اي که نادانان خواهند گفت: خدا با آل محمد (ص) هيچ کاري ندارد و به آنان نيازي نيست».

11. «صاحب هذا الامر من ولدي هوالذي يقال: مات أو هلک. لا بل ص أيّ وادٍ سلک؟؛ [12] .

صاحب اين امر - و اين پرچم - از فرزندان من است که درباره او گفته مي شود: مُرد يا هلاک شد يا آن که گفته مي شود: معلوم نيست که به چه راهي و سمت و سويي رفته است».

12. «التاسع من ولدک يا حسغ هوالقاذ باگ ق اثظهر للدين و الباسط للعدل... و لکن بعد غيبة و حفة، فلا يثبت فشا عط دينه الاّ اگلصون اثباءون لروح اليقغ...؛ [13] .

نهمين فرزندت اي حسين: همان قائم به حق است که دين خدا را آشکار و عدل را گسترش خواهد داد... اما پس از غيبتي و حيرتي (و سرگرداني). به جز افراد با اخلاص، کسي بر دين خود و بر آيين آن قائم به حق، پايدار نخواهد ماند، کساني که به روح يقين رسيده و آن را لمس کرده و با آن يقين زندگي مي کنند».

13. «... اللهم بط لااًلو الارض من قاذٍ للّه بجّة، اما ظاهراً ملاک وراً و امّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله و بيّناته...؛ [14] .

... آري زمين خدا از فردي که دارنده حجت خدا است، خالي نمي ماند؛ حجتي که آشکار باشد و يا آن که ترسان و غايب (ناپيدا و ناشناس) بوده باشد، تا اين که حجت هاي خدا و نشانه هاي او باطل نگردند».

14. «... حطّ اذا غاب اثتغيب من ولدي عن عيون الناس و ماج الناس بفقده أو بقتله أو ج وته اطّلعتِ الفتنة و نزلت البليّة والتحمت العصبيّة و غلا الناسُ ص ديش م، وأح عوا عط أن اگ جة ذا هبة والامامة باطلة، و ب جّ حجيج الناس ص تلک السنة من شيعة عطّ و نواصبه للتحسسّ والتجسّس عن خَلَف اگَ لَف فلا يُري له أثر و لا يُعرَفُ له خق و لا خَلَف، فعند ذلک سُبّت شيعة عطّ، سَشَّا اعداءُها و ظهرت علشا الأءار والفسّاق باحتجاجها، حَط اذا بقيت الامّة حياري و تداًّت و أکق ت ص قواًا ان اگ جة هالکة والامامة باطلة، فوربّ عطٍّ اِنّ حجّش ا علشا قاچ ة ماشية ص طُرُقها داخلة ص دورها و قصورها جوّالة ص ءق هذه الارض و غرسا تسمع الکلام و تسلّم عط اکأعة تري و لاتُري اض الوقت والوعد، و نداء اثنادي من اليّ ء، ألا ذلک يوم (فيه) ي ور ولد عطّ و شِيعته؛ [15] .

... تا اين که آن غايب از فرزندانم از چشمان مردم پنهان گردد و مردم از مفقود شدنش و يا کشته شدن او و يا مرگش زبان بگشايند. فتنه آشکار مي گردد و بلا نازل مي شود. و عصبيّت ها بر افروخته مي گردند و مردم در دين خود به غلوّ گرفتار مي شوند و بر [از ميان رفتن حجت خدا ] توافق مي کنند و بر بطلان امامت، اجماع مي نمايند. از شيعيان علي (ع) و ناصبيان براي تجسّس از فرزندِ فرزندم، به حج مي روند و هيچ اثري و نشانه اي از او نمي يابند... شيعيان علي (ع) مورد سرزنش دشمنان قرار مي گيرند و اشرار و فاسقان بر آنان چيره مي شوند و مردم در حيرت و سرگرداني فرو مي روند... به خدا قسم! آن هنگام حجت [خدا بر مردم ]، در کوچه و خيابان و در داخل خانه هايشان تردّد مي کند و در شرق و غرب زمين در رفت و آمد مي باشد سخن آنان را مي شنود و بر آنان سلام مي کند. آنان را مي بيند؛ ولي آنها او را نمي بينند تا روزي که براي ظهور او تعيين شده و منادي آسماني ندا سر دهد. آن روز، روز سرور و شادماني فرزندان علي (ع) و شيعيان او خواهد بود».

آنچه در اين روايت حائز اهميت است، اشاره به ضرورت غيبت و فلسفه آن و سپس فلسفه ظهور مي باشد. هيچ گونه اشاره اي به غيبت صغري و کبري نشده که نشان مي دهد غيبت صغري، مقصود اصلي اهل بيت (ع) در بحث هاي غيبت نبوده است، و مسأله مهم همان آماده کردن مردم و شيعيان، براي پذيرش واقعيت بسيار تلخِ «فقدان و دور بودن از امام معصوم و هدايت گر به حق» است که در غيبت کبري نمايان شده است.

امام حسن مجتبي (ع) نيز درباره غيبت طولاني حضرت مهدي (ع) چنين مي فرمايد:

«فان الله عزّوجلّ پُ ط ولادته و يُغيّبُ شخصه لئلاّ يکون لأحد ص عنقه بيعةُ إذا خرج، ذلک التاسع من ولد أخي اگ سغ، ابن سيّدةِ الإماء، يُطيلُ الله عمره ص غيبته، د يُظهره بقدرته ص صورة شابٍّ دون أربعغ سنة...؛ [16] .

به درستي که خداوند، تولّد او را پنهان نگه مي دارد و شخص او را غايب مي کند تا اين که هنگام خروج و قيام، بيعتِ هيچ کس بر گردن او نباشد. [17] او نهمين فرزند برادرم حسين است؛ فرزند سرور کنيزان. خداوند عمرش را در هنگام غيبتش طولاني مي گرداند؛ سپس او را با قدرت خود همانند يک جوان کمتر از چهل ساله آشکار خواهد ساخت».

امام حسين (ع) نيز درباره غيبت فرزندش مهدي (ع) چنين فرموده است:

1. «قاذ هذه الامة هو التاسع من ولدي و هو صاحب الغيبة و هوالذي يُقَيَّ مفاثُه و هو حيِّ؛ [18] .

قائم اين اُمّت نهمين فرزندم مي باشد. او صاحب غيبت است و او کسي است که دارايي اش تقسيم مي گردد، در حالي که او زنده است».

در اين روايت، به طولاني بودن غيبت اشاره اي نشده؛ ولي در روايتي ديگر چنين آمده است:

2. «... و هو الذي يغيبُ غيبة طويلة د يظهر و ج لأالارض قسطاً و عدلاً کأ مُلئت جوراً و ظلماً؛ [19] .

و او کسي است که غيبتي طولاني خواهد داشت. سپس ظاهر مي گردد و زمين را پر از داد و عدل مي کند؛ همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد».

3. «... له غيبة يرتدّ فشا أقوام و يثبت فشا عط الدين آخرون، فيُؤذَون و يقال اًم: مط هذا الوعدُ ان کنژ صادقغ؟؛ [20] .

براي او غيبتي است که گروه هايي در آن غيبت مرتد مي گردند (يعني از دين بر مي گردند)؛ در حالي که گروه هايي نيز بر دين استوار مي مانند. آنان مورد آزار قرار داده مي شوند؛ زيرا که به آنان گفته مي شود: پس وعده ظهور کي سر مي رسد؟ اگر راستگو مي باشيد؟»

امام چهارم حضرت سجاد (ع) نيز بر غيبت امام مهدي (ع) تأکيد فراوان داشته، که در چند روايت ذيل آنها را با هم مي خوانيم:

1. «ص القاذ منّا سغٌ من الانبياء... فأمّا من آدم و نوح فطول العمر، و أمّا من ابراهر فخفاء الولادة و اعک ال الناس، و أمّا من موي ک فاگ وف والغيبة...؛ [21] .

در قائم از ما سنت هايي از پيامبران وجود دارد... اما از آدم و نوح، سنت طول عمر و اما از ابراهيم، پنهان بودن تولّد و گوشه گيري از مردم، و اما از موسي، سنت ترس و غيبت مي باشد».

2. «القاذ منّا اًط ولادته عط الناس حط يقولوا ر يولد بعدُ ليَخرج حغ پ رجُ و ليس لأحد ص عنقه بيعة؛ [22] .

قائم از ما ولادتش بر مردم مخفي مي شود، به گونه اي که بگويند هنوز تولد نيافته است، تا اين که در زمان ظهورش بيعت هيچ کس بر گردن او نباشد».

3. «... د جتدّ الغيبة بوضّ الله الثاص علا من أوصياء رسول الله (ص) والاچ ة من بعده...؛ [23] .

سپس غيبت ولي خدا، دوازدهمين وصيِّ از اوصياي رسول خدا و امامان پس از او... طولاني مي گردد».

البته در اين روايت در سه عبارت، از غيبت امام مهدي و علّت هاي آن سخن به ميان آمده است.

4. «من ثبت عط موالاتنا ص غيبة قاچ نا اعطاه الله عزّوجلّ أجر ألف ءک يد من ءک داء بدر و اُحُد؛ [24] .

هر کس بر موالات، «دوستي و پيروي» از ما، در غيبت قائم ما پايدار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهيد از شهداي بدر و اُحد مي دهد».

در روايت هاي نقل شده از امام محمّد باقر (ع)، مسأله پنهان بودن ولادت امام مهدي (ع) و پرهيز از تسميه و نام گذاري آن حضرت، جلب توجه مي کند. [25] در روايتي به جاي «غيبت» از واژه «عزلت» استفاده شده است. [26] .

گفتني است که بيشترين تأکيد در روايت هاي امام محمد باقر (ع)، درباره اصل «غيبت» است و با توجّه به فراواني احاديث آن حضرت نسبت به امامان گذشته، اين تأکيد بسيار طبيعي و منطقي به نظر مي رسد. از امام باقر (ع) «160» روايت درباره حضرت مهدي (ع) گزارش شده است؛ در حالي که از امام سجاد «22» روايت و از امام حسين «10» روايت و از امام حسن (ع) «9» روايت نقل شده است. مجموع روايت هاي نقل شده از امام علي (ع) نيز، «130» روايت مي باشد.

اولين موردي که در آن هر دو غيبت براي امام مهدي (ع) مطرح شده است، عصر امام باقر (ع) (يعني پايان قرن اول و آغاز قرن دوم هجري) است.

1. «ان لِصاحب هذا الامر غيبتغ؛ [27] به درستي که صاحب اين امر، دو غيبت دارد». و اين مسأله در چند روايت گزارش شده است. [28] .

2. در روايتي ديگر آمده است: «لِقاذُ آل تمد غيبتان: احداثا أطول من الاُخري؛ براي قائم آل محمد (ص) دو غيبت وجود دارد: يکي از ديگري طولاني تر». يا «... واحدة طويلة والاخري قصفة. [29] ... يکي طولاني و ديگري کوتاه است».

پس وجود يک غيبت طولاني براي امام مهدي (ع) قبل از تولدش، پيش بيني و گزارش شده است و شيعيان را براي آن آماده و بر پذيرش آن تربيت مي نموده اند.

بيشترين روايات درباره امام مهدي (ع)، از امام صادق (ع) نقل شده است.

دوران امام صادق (ع)، که از روزهاي واپسين حکومت مرواني شروع مي شود و در حدود شانزده سال از دوران عباسي ها را فرا مي گيرد، هر دو دوره، دوره ضعف آنان به شمار مي رود؛ زيرا دولت مرواني در حال فروپاشي بوده و دولت عباسي هنوز استحکام و استقرار نيافته بود.

مجموع روايت هاي نقل شده از امام صادق (ع) درباره امام زمان (عج) «297» روايت است. که پس از دوران آن حضرت اين آمار به شدّت کاهش مي يابد و از امام کاظم (ع) «20» روايت، و از امام رضا (ع) «31» روايت، از امام جواد (ع) «9» روايت، و از امام هادي (ع) «12» روايت و از امام حسن عسکري (ع)، «42» روايت نقل شده است. (48)

چنانچه دوران امامت هر يک از امامان را در نظر بگيريم، بيشترين فراواني را براي امام حسن عسکري (ع) در طول مدت شش سال امامت بسيار کوتاه آن حضرت مي بينيم.

(21) روايت از احاديث امام صادق (ع)، ويژه غيبت امام مهدي (ع) است و در آن با رويکردي جديد بيشترين تأکيد بر فلسفه غيبت شده است. به اين معنا که «غيبت» سرّي از اسرار الهي است، و حقيقت آن فقط پس از ظهور آشکار خواهد شد. و بدين ترتيب شيعيان دعوت به تسليم براي اراده حق شده اند تا در برابر آفات آينده بيمه گردند و ترديدهاي شکاکان در آنان اثر نگذارد.

فزون بر آن وجود دو غيبت - که يکي طولاني است - به طور مکرّر بيان و توضيح داده شده است.

در پايان اين گفتار چند نمونه از اين روايت ها نقل مي شود:

1. «لصاحب هذا الامر غيبتان احداثا يرجع مش ا اض اهله والاخري يقال: هلک ص أيّ وادٍ سَلک؛ [30] .

صاحب اين امر دو غيبت دارد، در اولين غيبت به نزد اهل خود بر مي گردد و در دومين غيبت گفته مي شود: هلاک شده است و معلوم نيست که به کدام درّه رفته است؟»

2. «للقاذ غيبتان احداثا قصفة والاُخري طويلة، الغيبة الاُوض لا يعلم ج کانه فشا اِلاّ خاصّة شيعته، والاُخري لايعلم ج کانه فشا الاّ خاصّة مواليه؛ [31] .

براي قائم دو غيبت است يکي از آن دو کوتاه و ديگري طولاني است. در غيبت اوّل به جز خواصّ از شيعيانش کسي جاي او را نمي داند. و در دوّمي به جز افراد ويژه اي که خدمت او را به عهده دارند کسي جاي او را نمي داند».

3. «انّ لصاحب هذا الامر غيبتغ: احداثا تطول حط يقول بع ک م مات و بعک م يقول قُتل و بعک م يقول ذهب فلا يبط عط أمره من أصحابه اِلاّ نفر يسف، لايطّلع عط موضعه أحدٌ من وضّ و لا غفه اِلاّ اثوض الذي يط أمره؛ [32] .

به درستي که صاحب اين امر، دو غيبت دارد: يکي از آن دو آن قدر طولاني مي شود؛ به گونه اي که برخي مي گويند مُرد و برخي مي گويند کشته شد، و برخي ديگر مي گويند رفته است. پس به جز افرادي اندک، بر امر او نمي مانند و به جز کسي که عهده دار کارهاي او است، هيچ کسي از او خبر نخواهد داشت».

در روايت هاي امامان پس از امام صادق (ع)، روي مسأله طولاني بودن غيبت امام مهدي (ع) تأکيد بسيار زيادي به چشم مي خورد. گويا زمينه هاي رواني براي پذيرش اين واقعيت بسيار تلخ فراهم مي گردد. و در کنار آن روي مسأله «انتظار فرج» تأکيد شده و ثواب بسيار زياد انتظار و آداب و احکام منتظران نيز به تفصيل بيان شده است.

امام حسن عسکري (ع)، غيبت امام مهدي (ع) را از بدو تولد دانسته و فلسفه اين همه احتياط کاري و پنهان نگه داشتن تولد امام را با روي کردي تاريخي بيان مي کند.

ايشان پيش دستي اُمويان و عباسيان براي کشف ولادت امام مهدي (ع) و انگيزه هاي آنان را مطرح نموده و تلاش آنان براي کشتن امام حسن عسکري (ع) را نيز به خاطر منع تولّد امام زمان (عج) مي داند. [33] .

امام حسن عسکري (ع) دو وظيفه بسيار سنگين دارد، اولين وظيفه اتمام حجّت بر مسلمين و بالخصوص شيعيان خود نسبت به تولد آخرين حجت حق مي باشد. که اين اتمام حجت، به طور طبيعي با نشان دادن آن حضرت به مردم همراه خواهد بود.

بنابراين براي دفع خطر بايد به گونه اي حرکت کند که ضمن اتمام حجت، حجّت خدا را بر مردم حفظ کند و او را از گزند حوادث ناگوار، دور نگه دارد و چنين وظيفه اي بسيار پر زحمت و خطرناک مي باشد.

با زمينه سازي هاي امامان گذشته، نسبت به ايجاد ذهنيت لازم درباره پنهان بودن ولادت، نام و محل سکونت و تمام اموري که باعث علني شدن امر امام مهدي (ع) مي شود، با توجه به تمام زمينه سازي هاي دو امام بزرگوار: هادي (ع) و عسکري (ع) در سامرّا که به نوعي در حجابي از غيبت بودند و يا آنکه خود را از شيعيان خود پنهان مي نمودند، زمينه اي مناسب براي انتقال به دوران غيبت طولاني امام مهدي (ع) بوده و بايد ساير نيازهاي جامعه شيعي و اسلامي نيز در يک مدت زمان معقول و مقبول بر آورده گردد، و ضايعات غيبت به حدّاقلّ کاهش داده شود.

البته امام حسن عسکري (ع) در مدت بسيار کوتاه امامت خود يعني فقط 6 سال بيشترين تلاش را در اين زمينه داشته و فقط «42» حديث در اين دوران کوتاه و بسيار حساس و خطرناک گزارش شده است در حاليکه امام حسن عسکري (ع) را در تمام اوقات و حالات مورد بازرسي و تحت نظر دقيق قرار داده بودند و مردان و زنان جاسوس به منزل و درون منزل امام (ع) رفت و آمد مي نمودند.

اينجاست که دوران غيبت صغري آن هم طي 70 سال تقريباً دوراني انتقالي براي ورود به عصر بسيار حساس غيبت کبري قرار مي گيرد و چندين نسل با مسأله مهدويت و غيبت امام مهدي (ع) آشنا و تربيت مي شوند و امام را در کنار خود اما با اندکي فاصله احساس مي کنند.

و در دوران غيبت صغري شخص امام مهدي (ع)، اين مسأله بسيار مهم را دنبال مي کند و حداقل «115» روايت از امام مهدي (ع) راجع به موضوع مهدويت گزارش شده است. که در بحثهاي آينده ان شاءالله تعالي مجموعه اين روايت ها با شرايط فرهنگي اجتماعي سياسي حاکم بر دوران غيبت صغري - جهت بررسي نحوه ورود امام و شيعيان و مسلمين به عصر غيبت کبري - بايد مطرح شود و مورد بررسي قرار گيرد.

البته نقش سفرا و توقيعات امام مهدي (ع) را که به طور ويژه در تحقق شرايط لازم براي انتقال به عصر غيبت کبري مؤثر بوده نبايد ناديده بگيريم.

نتيجه اينکه عصر غيبت کبري در راستاي تحقق اهداف بلند امام مهدي (ع) با توجه به چرخش حاصل شده در روند حکومت الهي پس از رسول اکرم (ص) عصري اجتناب ناپذير بوده، و بايد پيامبر و اهل بيت (ع) تمام مقدمات لازم براي کاهش دادن ضايعات آن عصر فراهم نمايند. و اين مقدمات در مدتي بيش از دويست و پنجاه سال بلکه در حدود سه قرن و چهار دهه طول کشيده تا اينکه به گونه اي گسترده و فراگير و به طور عميق به عمق جان و روان جامعه اسلامي وارد گردد و مقدّمات ظهور آرماني امام مهدي (ع) را فراهم نمايد.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، خ 157؛ صبحي صالح، خ 108.

[2] منتخب الاثر، ص 466، (عن کشف النوري، ص 221 و 222).

[3] همان، ص 213 - 219.

[4] معجم احاديث الامام المهدي (ع)، ج 3، ص 24 - 26.

[5] همان، ص 31.

[6] همان، ص 32.

[7] همان، ص 35 از ابن حمّام و ديگران.

[8] همان، ص 38.

[9] همان، ص 43.

[10] همان.

[11] همان، ص 65.

[12] همان، ص 66.

[13] همان.

[14] همان، ص 68.

[15] همان، ص 73.

[16] همان، ص 165.

[17] اين تعبير از امام حسن (ع) که با معاويه صلح کرده بود و براي عدم قيام مجدّد در زمان معاويه به اين صلح بسنده مي فرمود بسيار قابل توجه مي باشد.

[18] همان، ص 179.

[19] همان، ص 181.

[20] همان، ص 184.

[21] همان، ص 193.

[22] همان، ص 194.

[23] همان، ص 195.

[24] همان؛ 417.

[25] همان، ص 229.

[26] همان، 229 و 230.

[27] همان، ص 234.

[28] همان، ص 234.

[29] همان، ص 234.

[30] ر.ک: معجم احاديث الامام المهدي (ع)، جلدهاي 3 و 4.

[31] همان، ج 3، ص 364.

[32] همان.

[33] همان: ج 4، ص 221 - 223.