بازگشت

بررسي داستان از نظر متن و محتوا


1 - دلالت قصه بر تحريف قرآن: از جمله مطالبي که در ضمن گفت وگوي علي بن فاضل (مجهول) با شمس الدين (مجهول) آمده است، تصريح به تحريف قرآن است. يعني کسي که اين داستان را بپذيرد، بايستي با يک خبر که مجهول الراوي و نهايتاً خبر واحد است، قايل به تحريف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نيز به حفظ آن از هرگونه تحريف، تصريح دارد. [1] مگر آن که کسي مسلک اخباريون را داشته باشد، که با يک سري اخبار ضعيف و بي اعتبار هم چون حديث مذکور، مهم ترين سند اسلام و متقن ترين آن را تحريف شده بداند که اين نهايت بي فکري و کم خردي و دوري از عقل و منطق است.

آري، شمس الدين مذکور در قصه، به صراحت مي گويد که قرآن جمع آوري شده در زمان خلفا، تحريف شده است.

و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فيه من المثالب التي صدر منهم بعد وفاة سيد المرسلين صلي الله عليه وآله فلهذا تري الآيات غير مرتبطة. [2] .

چگونه مي توان قرآن متواتر و تضمين شده را که همه ي ائمه عليهم السلام به آن استناد مي کردند،با چنين اخباري زير سؤال برد؟! و آيا کساني که چنين مجعولاتي را رواج مي دهند، به توابع آن توجه دارند؟!

2 - راوي مجهول اين خبر (علي بن فاضل) که با نسبت مازندراني از او ياد مي شو،د در ضمن داستان، خود را عراقي الاصل معرفي مي کند. گرچه محتمل است که اشتهار يک نفر در انتساب به شهر يا منطقه اي با اصالت او متفاوت باشد، ولي به نظر مي رسد سازنده ي اين داستان، دچار اندکي کم حافظه گي شده است که يک بار، او را به نام مازندراني و بار ديگر، عراقي الاصل معرفي مي کنند.

3 - در متن داستان آمده است:

هذا هو البحر الابيض و تلک الجزيرة الخضراء و هذا الماء مستديرٌ حولها مثل السور من أي الجهات أتيته وجدته و بحکمة اللَّه ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت....

ولي علي بن فاضل به هنگام گزارش از جزيره، آن را داراي هفت حصار مي داند و از برج هاي محکم دفاعي آن ياد مي کند. حال اگر اين جزيره به وسيله ي آب هاي سفيد و نيروي غيبي، محافظت مي شده، به حصارهاي محکم چه نيازي داشته است؟

اين مطلب وقتي بيشتر اهميت پيدا مي کند که توجه داشته باشيم سيد شمس الدين و چندين نسل از اجداد او در آن سرزمين زندگي مي کرده اند؟!!

4 - در ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبه مي نويسد: «رؤيت امام غيرممکن است»، ولي در گفت وگوي با سيد شمس الدين، او سخن ديگري بر زبان مي راند و مي گويد: «اي برادرم! هر مؤمن با اخلاصي مي تواند امام را ببيند، ولي او را نمي شناسد». حال چگونه بين غيرممکن بودن رؤيت و ديدن مشروط مي توان جمع کرد؟

5 - در يکي از روزهاي جمعه، وقتي علي بن فاضل، سر و صداي زيادي از بيرون مسجد مي شنود و علت را از سيد شمس الدين جويا مي گردد، وي اظهار مي دارد که سيصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر ديگرند.

بر اين اساس، بايستي اين سيصد نفر که از خواص حضرت هستند، نيز داراي عمرهاي طولاني باشند و تا اکنون نيز در قيد حيات بوده و پس از حال نيز به زندگي ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد.

آيا ما بر چنين سخن گزافي، دليلي داريم؟ دلايل تنها در مورد امام زمان و برخي ديگر از انبياي الهي است، ولي در مورد سيصد نفر که آنان نيز چنين عمرهايي داشته باشند، دليلي در دست نداريم.

6 - به مقتضاي اين خبر، خمس بر شيعيان حضرت، حلال است و اداي آن واجب نيست. اين مطلب، خلاف نظر فقهاي اسلام از آغاز غيبت تاکنون است.

7 - علي بن فاضل از سيد شمس الدين مي پرسد: آيا تو امام عليه السلام را ديده اي؟ گفت: نه، ولي پدرم به من گفت که سخن امام را شنيده، ولي شخص او را نديده و جدم سخنانش را شنيده و شخص او را ديده است. ولي سيد شمس الدين در جاي ديگر همين داستان مي گويد:

«هر مؤمن با اخلاصي مي تواند امام را ببيند، ولي او را نشناسد. گفتم: من از جمله ي مخلصان هستم، ولي او را نديده ام: گفت: دو بار او را ديده اي؛ يک با در راه سامرا و يک بار در سفر مصر....

حال سؤال اين است: چگونه کسي که ادعاي نيابت خاص دارد و از ملاقات هاي امام عليه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را نديده است و اظهار مي دارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنيده است؟

در جاي ديگر داستان، ادعا مي کند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدينه، عراق و طوس، زيارت مي کند و به سرزمين ما برمي گردد.

معناي اين سخن آن است که سيد شمس الدين از سفرهاي امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نيز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزيره ي خضراء ساکن است. حال چگونه است کسي که چنين اطلاعات دقيقي از امام عليه السلام دارد، آن حضرت را نديده است.


پاورقي

[1] «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون». حجر، 9.

[2] بحارالانوار، ج 52، ص 170.