بازگشت

مهدويت در مغرب اسلامي و اندلس


از آن چه تا کنون گفته شد، به روشني در مي يابيم که سرزمين مغرب و اندلس، به دلايل مختلف، زمينه مناسبي براي طرح موضوع مهدويّت داشته اند. اين دلايل را مي توان بدين شکل خلاصه کرد:

سرزمين مغرب و شمال آفريقا، به دليل آن که از مرکز عالم اسلام دوربودند، زمينه مناسبي براي رشد تفکّر و حرکت ها عليه حکومت مرکزي بوده است.

از عمده ترين حرکت ها در آن سرزمين، حرکت هاي مبتني بر تفکّرشيعي بوده است که همواره با بني اميه و بني عباس درگير بوده اند.

تفکّر مهدويّت و تکيه بر ظهور مصلح فاطمي (از نسل فاطمه زهرا(س))از جمله موضوعاتي بوده که در آن سامان تبليغ مي شده است و کساني مدعي مهدويّت مي شده اند.

حکومت مقتدر فاطمي - که مبتني بر تفکّرات شيعي اسماعيلي بوده -به صورت گسترده اي تفکّر مهدويّت را نشر داده است.

نيز توجّه به تاريخ مغرب اسلامي و اندلس تا قرن هشتم ه. ق، اين نکته را به وضوح مي نماياند که تفکّر مهدويّت در آن خِطّه، بسيار نيرومندتر از مشرق اسلامي بوده است و بنيادِ بسياري از نهضت هاي آن سامان بوده است.

با توجّه به مستندات تاريخي ذکر شده و اسناد غير قابل انکار در اين زمينه، مي توان درباره داستان جزيره خضرا چنين نتيجه گيري کرد که:

الف) امکان دارد علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و جزيره خضراء مسافرت کرده باشد و در زمان سفر او در جزيره خضراء نيز حکومتي شيعي و از اَعقاب موحّدان و يا خاندان هاي ديگر شيعي، حاکم بوده اند، ولي علي بن فاضل، مهدي موعودِ موردِ ادعاي آنان را با معتقدات شيعه اثناعشري اشتباه گرفته و به هنگام نقل نيز، عقايد خود را با آن مخلوط کرده است.

چنين تطبيق هاي ناروايي، براي نخستين بار و آخرين بار نبوده است که صورت گرفته، بلکه بسياري از ناقلان، آگاهانه و يا ناآگاهانه، معتقدات خود را با نقل ها مخلوط کرده و مي کنند، چنان که در زمان حاضر نيز بسيار مشاهده کرده و يا شنيده ايم که افرادي، موهومات خود را با حقايق مخلوط کرده و چه بسا خود نيز از اين اختلاط بي خبرند!

نگارنده، خود، شاهد جرياناتي بوده که افرادي متديّن و مقدّس ولي ناآگاه، تحت تأثير فريبکاري برخي افراد قرار گرفته و آنان را «باب امام زمان» مي دانستند و اگر کسي منکر آنان مي شد، او را تکفير مي کردند!

طبيعتاً، در زمان وقوع داستان (دهه هاي مياني قرن هفتم) و فشارهايي که بر شيعه در مشرق اسلامي آن زمان بوده، نهايت آرزوي يک شيعه، رهايي از آن وضعيت و مشاهده پيروزي شيعه و تفکّر آن در سرزميني هر چند دور دست بوده است.

«علي بن فاضل» نيز که فرد کم اطّلاعي بوده است - و از همين رو گزارش هاي او از سرزمين مصر و سرزمين بربرها و... بسيار مبهم است - با مشاهده سرزميني که در آن حکومتي شيعي قرار دارد، مشعوف و شادمان شده، خصوصاً آن که حکومت را حکومت فرزندان صاحب الأمر تلقّي کرده و مدّعاي آنان را در اين زمينه، کاملاً با عقايد شيعه تلفيق کرده است.

ب) احتمال دارد که علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و... سفر نکرده است، بلکه از ديگراني که در آن سرزمين ها (جزيره خضراء) تردّد داشته اند، اخباري را از حکومت مهدي (ابن تومرت) و فرزندان و جانشينان او و يا ديگر حکومت هاي شيعي، شنيده و آرمان هاي خود را با آن چه که شنيده است، تطبيق داده و يا داستاني از سفر خود به جزيره خضراء ساخته است و افرادي نيز که ماجرا را شنيده اند، مانند علي طيّبي کوفي، افرادي بي اطّلاع از حوادث تاريخي، خصوصاً رخدادهاي مغرب اسلامي بوده اند و از همين رو، آن چه را شنيده اند، باور کرده اند و بدون هيچ نقدي، به نقل آن پرداخته اند.

حاصل آن که ماجراي جزيره خضراء، مخلوطي از واقعيّات آن زمان است که رنگ شيعه اثنا عشري به آن زده شده و در کتب شيعه راه پيدا کرده است.

در شماره هاي بعدي داستان دوم جزيره خضراء و نيز موضوع مثلث برمودا را ادامه خواهيم داد.