بازگشت

هراس


يوسف در عالم رؤيا ديد که يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش سجده مي کنند، ولي به سفارش پدر از ترس مکر برادران، رؤياي خويش را پنهان کرد.

اذ قال يوسف لابيه يا ابت اني رأيت احد عشر کوکباً والشمس والقمر رأيتهم لي ساجدين قال يا بُنيّ لاتتقصص رؤياک علي اخوتک فيکيدوا لک کيداً. [1] .

(به ياد آور) هنگامي را که يوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب ديدم که يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي کنند. (يعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را براي برادرانت بازگو مکن؛ زيرا براي تو نقشه ي (خطرناکي) مي کشند.

يوسف زهراعليه السلام نيز همين گونه است؛ يعني به دليل هراس از دشمنان، بايد نام مبارکش پنهان باشد.

عن ابي خالد الکابلي قلت لمحمد بن علي الباقرعليه السلام:

اريد ان تسميَّه لي حتي اعرفه باسمه فقال: سألتني واللَّه يا ابا خالد عن سؤال مجهد ولقد سألتني عن امر لوکنت محدّثاً به احداً لحدثتک ولقد سألتني عن امر لو ان بني فاطمه عرفوه حرصوا علي ان يقطعوه بضعة بضعة. [2] .

ابوخالد کابلي مي گويد به امام باقرعليه السلام عرض کردم:

نام مبارک او (حضرت حجت عليه السلام) را براي من بگوييد تا او را به نام بشناسم. حضرت فرمودند: اي اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت انگيز و مشقت آوري از من پرسيدي و درباره ي مسأله اي از من پرسيدي که اگر گفتني بود، به يقين به تو مي گفتم. تو درباره ي چيزي از من پرسش کردي که اگر بني فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را تکه تکه کنند.


پاورقي

[1] يوسف، 4 و 5.

[2] غيبت نعماني، ص 414.