بازگشت

دميدن روح اميدواري


يعقوب افزون بر آن که خود از رحمت الهي و وصال يوسف نااميد نبود، پسران خويش را نيز از نوميدي باز مي داشت و روح اميدواري را در دل هاي آنان مي دميد.

يا بنيّ اذهبوا فتحسسوا من يوسف واخيه ولا تأيئسوا من روح اللَّه.... [1] .

پسرانم! برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا نااميد نشويد.

شيعيان يوسف زهراعليه السلام نيز افزون بر آن که بايد اميدوار باشند، وظيفه دارند روح اميد به ظهور مهدي موعودعليه السلام را در ديگران بدمند و ياد و خاطره ي او در ذهن مردم، زنده نگاه دارند.

اميد، آدمي را از سستي و خمودگي بيرون مي آورد و به بالندگي و سازندگي مي رسد. آن که از خورشيد جهان افروزي که فردا بر مي آيد و همه جا را روشن مي کند، غافل است، هرگز شور و نشاطي براي پويايي و سازندگي ندارد. او به شام تيره و تار نوميدي، ايمان آورده است. او خود را در برابر ظلمت شبانه، هيچ مي انگارد و نيروي اراده ي خويش را باور ندارد. روح اميد در چنين شخصي، مرده است. در مقابل، با اميد به آينده، سراسر وجود آدمي از روح حيات سرشار مي شود. آن که به آمدن منجي ايمان و اميد دارد، و آمدن او بسته به آماده شدن مقدمات و فراهم آمدن انسان هايي است که او را بخواهند و او را در رسيدن به اهدافش ياري کنند، هميشه مي کوشد ظرفيت با او بودن را در خود پديد آورد و انسان هايي را بپروراند که بتوانند مانند بازواني نيرومند، حضرت مهدي (عج) را در رسيدن به اهدافش ياري دهند. و اين، همان حيات واقعي و بالندگي و سازندگي است.


پاورقي

[1] يوسف، 87.