دلدادگي
برادران يوسف، آذوقه ي او را مي خواستند:
اوف لنا الکيل. [1] .
پيمانه ي ما را کامل کن.
و يعقوب، وصال يوسف و سيراب شدن از چشمه سار حضور او رامي خواست؛ زيرا يوسف، خواستني و دوست داشتني بود:
يا بنيّ اذهبوا فتحسسوا من يوسف. [2] .
پسرانم! برويد و يوسف را بجوييد.
منتظران ظهور يوسف زهراعليه السلام نيز دو دسته اند: برخي ظهور او را براي سرسبزي، خرّمي، فراواني نعمت، ارزاني اجناس و... مي خواهند و برخي ديگر، او را براي خودش مي خواهند.
هميشه در طول تاريخ، دو دسته شيعه وجود داشته اند: شيعياني که امام را براي رسيدن به هدف ها و منافع شخصي خود مي خواسته اند و کساني که شيفته ي امام بوده اند تنها به اين دليل که او، امام است، خليفه ي خداست. آنان، امام را آيينه ي تمام نماي اسما و صفات الهي و موجودي سرشار از معنويت و روحانيت مي دانستند.
نگاه بسياري از شيعيان به امام - هرچند به صورت ناخودگاه - به گونه ي نخست است. به همين دليل، هنگامي که مصيبت ها بر ما فرو مي ريزد، ارتباط، توسل و توجه مان به امام بيشتر مي شود و چون در خوشي و نعمت فرو مي رويم، از ميزان توسل و توجه مان کاسته مي گردد. همين نکته، يکي از آسيب هاي بزرگ و ظريف اعتقاد به امامت است.
آن که امام را براي رسيدن به آمال و آرزوهاي خود مي خواهد و از او، به عنوان ابزاري براي رسيدن به منافع شخصي خود بهره مي گيرد، ارتباط و توسلي پايدار و هميشگي ندارد. چه بسا اگر روزگار به او روي خوش نشان دهد، هيچ گاه به ياد امام خود نيافتد؛ زيرا به او نيازي ندارد و اين، يعني تباهي و از دست دادن سرمايه ي زندگي. کسي که با اين نظر به امام خويش مي نگرد، اگر در گرفتاري به امام پناه ببرد و امام به مقتضاي مصلحتي، دعايش را مستجاب نکند، از امام خود مي گسلد؛ زيرا او، امام را تنها براي رسيدن به منافع خود مي خواهد. امامي که او را به منافعش نرساند، به چه کار آيد! البته اين سخن درست است که گفته اند: همه چيز را از آنان بخواهيم، امّا شايسته است که از آنان، جز خودشان را نخواهيم. بياييم يعقوب وار، يوسف زهراعليه السلام را براي خودش بخواهيم؛ زيرا، سرچشمه ي همه ي خوبي ها، کمالات و زيبايي هاست.
پاورقي
[1] يوسف، 88.
[2] يوسف، 87.