بازگشت

قدرشناسي


خدمت عزيز مصر و همسرش به يوسف - رها کردن او از بردگي و پرورش دادن وي در دامان مهر و محبت خود - سبب شد تا که يوسف هنگام گرفتاري و قحطي، به کمک آنان بشتابد و از او بهره برند:

و قال الذي اشتراه من مصر لامرأته اکرمي مثواه عسي ان ينفعنا. [1] .

و آن کس که او را از سرزمين مصر خريد (عزيز مصر) به همسرش گفت: مقام وي را گرامي دار، شايد براي ما سودمند باشد.

به يقين، خدمت گزاري به آستان يوسف زهراعليه السلام که برجسته ترين شکل آن، زمينه سازي براي ظهور و تحقق بخشيدن به اهداف و آرمان هاي ايشان است، برخورداري از عنايت هاي ويژه ي آن عزيز را در پي خواهد داشت. آيا مي توان پنداشت که يوسف زهراعليه السلام در بخشش به اندازه ي يوسف يعقوب نباشد؟ هرگز!

يکي از علماي اصفهان مي گويد: در ايام جواني براي سخن راني به جلسه اي دعوت شدم. ميزبان به من گفت: در همسايگي ما، منزلي است که چند خانواده ي بهايي در آن زندگي مي کنند، پس در سخن راني، مراعات فرماييد. من بي توجه به گفته ي او، ده شب درباره ي بطلان مرام بهاييت سخن راني کردم. شب آخر پس از سخن راني، هنگامي که به سوي مدرسه به راه افتادم، چند نفر نزد من آمدند و با احترام و پافشاري به منزل خود بردند. پس از بستن در، صحنه عوض شد. آنان بر من آشفتند و با تندي، به من گفتند که چرا عليه ما سخن گفتي و مي خواستند مرا بکشند. هر چه تلاش کردم، از قصد خود چشم نپوشيدند. ناگزير اجازه خواستم تا براي آخرين بار، وضو بگيرم و نمازي بخوانم. به نماز ايستادم و قصد کردم در سجده ي آخر، هفت مرتبه ذکر المستغاث بک يا صاحب الزمان را بگويم. در اين هنگام، در خود به خود باز شد و مردي سوار بر اسب به اندرون آمد. بي آن که آنان بتوانند کاري بکنند، آن مرد، دست مرا گرفت، از خانه بيرون برد و به مدرسه رساند. پس از رفتن آن مرد، تازه به خود آمدم که: اين شخص که بود؟ ولي ديگر دير شده بود. فرداي آن شب، آن گروه بهايي نزد من آمدند و شهادتين گفتند. [2] .


پاورقي

[1] يوسف، 21.

[2] شيفتگان حضرت مهدي، ج 1، ص 256.