بازگشت

بصيرت


در بحث اَبعاد انتظار، گفته شد، مؤمنِ منتظر، در تمامي اَبعاد، آمادگي پيدا مي کند. يکي از آن اَبعاد، آمادگي فکري بود. نتيجه ي تلاش فکري مؤمنِ منتظر، بصيرت و آگاهي است. فتنه ها، علاوه بر اين که غفلت مي آورند، شبهه و ترديد و تزلزل را نيز در افکار آدمي ايجاد مي کنند و اين فرزند انتظار است که چون به هوشياري فکري رسيده، بيدار است و آماده شده است. او از زبان مهربان علي عليه السلام شنيده: «فإنّما البصير مَنْ سَمِعَ فتفکّر و نظر فأبصر.». [1] .

او مي داند که آيين تشيّع، از آغاز گسترش، هماره، مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت، به شدّت آن افزوده شده است. آنان، عرصه را با غيبت صاحب دين، خالي ديده و در اين فرصت، اقدام به گمراهي مردم مي کنند. او مي داند که وظيفه دارد تا با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضرت برخيزد و به شبهات والقائات شيطاني دشمن پاسخ دهد.

شيعه ي منتظر، همراه تاريخ است و از آن درس مي گيرد. او، قهرمان با وفاي کربلا حضرت ابوالفضل عليه السلام را که به بصيرت رسيده بود [2] سرمشق خود قرار مي دهد.

مؤمنِ منتظر، بيدار است، خداي متعال، به آنان، آن اندازه از عقل و فهم عنايت کرده که دوران غيبت براي شان به منزله ي دوران ظهور است و آن طور بصيرت پيدا مي کنند که شبهات دوران انتظار را به راحتي پاسخگو هستند. امام سجادعليه السلام به همين نکته اشاره دارند، مي فرمايند:

... يا أبا خالد! إنّ أهل زمانه القائلين بإمامته والمنتظرين لظهوره أفضل من کل زمان؛ لأنّ الله تبارک و تعالي، أعطا هم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهده؛ [3] اي ابا خالد! همانا، مردم زمان غيبت که به امامت او معتقدند و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردم همه ي زمان هايند؛ زيرا، خداي متعال، به آنان، آن اندازه از عقل و شناخت داده که غيبت براي آنان، به منزله ي شهود شده است.

فرزند انتظار، به چنان توجّهي راه يافته است که با آمادگي و فراهم آوردن زمينه ها، اجازه ي ورود به هيچ گونه شبهه اي را نمي دهد و روح و قلب خود را از هر گونه گزندي حفظ مي کند. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

طوبي لمَنْ تَمَسَّک بأمرنا في غيبة قائمنا فلم يزع قلبه بالهداية؛ [4] خوشا به حال کسي که در زمان غيبت قائم ما، به فرمان ما تمسک جويد که در نتيجه، قلبِ هدايت شده اش، هرگز به طرف باطل متمايل نشود.

شيعه ي منتظر، از آن چنان بصيرت و آگاهي برخوردار مي شود که «شگفت ترين مردم در ايمان و بزرگ ترين آنان در يقين»، لقب مي گيرد. [5] .

اينک مناسب است به بررسي يک نمونه [6] از شبهات در اين مرحله از بحث اشاره داشته باشيم.

يکي از شبهاتي که در مجالس و محافل و مجلاّت مختلف مطرح شده، بحث خشونت است، به خصوص که رواياتي نيز در مورد خشونت هنگام ظهور مطرح است. در روايتي که از امام باقرعليه السلام نقل شده، آمده است: «ليس أمره إلاّ السيف [7] ؛ سر و کار او، فقط، با شمشير است.» و در روايت ديگري نيز اين چنين آمده است:

... لايعطهم إلاّ السيف، يضع علي عاتقه ثمانية أشهر هرجاً حتّي يقولوا: والله! ما هذا من ولد فاطمه، لو کان من ولدها لرحمنا.» [8] ؛ او، جز با شمشير با آنان برخورد نمي کند. در زمان بحران و آشوب و هرج و مرج، به مدّت هشت ماه، شمشيرش را روي دوش خود مي گذارد تا اين که مردم خواهند گفت: «به خدا سوگند! او، فرزند زهرا نيست. اگر فرزند زهرا مي بود، حتماً به ما رحم مي کرد.».

بنابراين، اگر آن چه درباره ي قيام آخرين وليّ خدا گفته شده، صحيح باشد، پديده ي ظهور، يک فاجعه ي خواهد بود؛ زيرا، پيامد اين حادثه، چيزي نيست جز سيطره ي آهنين يک نفر بر تمامي کره ي زمين و تحميل اراده ي خشن او بر اراده ي همه انسان ها.

در جواب اين ديدگاه، بايد گفت، شيوه ي کسب قدرت، در انديشه اسلامي، بر اساس آزادي و اختيار بشر است، نه اجبار و تحميل، و شيوه ي مديريّت اسلامي، بر وفق و مدارا استوار است، نه شمشير و تحقير، و سلوک حکومت ديني، بر رأفت و عطوفت با شهروندان است، نه شدّت و خشونت. جنگ ها و درگيري ها، بعد از مرحله ي تبيين و بعد از صف بندي است. گفت وگوي تمدّن ها و داد و ستد ميان اديان، بين آدم ها تا مرز درگيري و تعارض و رويارويي هم مي رسد. اين طور نيست که گفت وگوي بين اديان و يا تمدّن ها و يا آدم ها هميشه به مصالحه ختم بشود. از طرفي مرحله اول گفتگو نيست پيش از اينکه گفتگويي صورت بگيرد برخوردهاي حساب شده، محبت ها، زمينه سازي ها مطرح است بعد گفتگو تحقق پيدا مي کند بعد فرصت مي دهي تا تصميم بگيرد بعد مرحله صف بندي و جبهه گيري مطرح مي شود و او ممکن است با ما درگير شود چون اختلاف منافع هست اختلاف مقاصد هست.

در انديشه ي اسلامي، اين چنين است که قتال، بعد از طيّ مراحل مذکور شکل مي گيرد. اميرالمؤمنين در جنگ صفين، وقتي مي خواهد جنگ شروع بشود، خيلي تعلّل مي کنند تا حدّي که بعضي از اصحاب خيال مي کنند علي عليه السلام شک دارد و نمي خواهد بجنگد. حضرت مي گويند: «نه! براي اين نيست، بلکه مي خواهم يک نفر به بيداري و روشني برسد.» و بعد هم که اين بيداري و آگاهي آمد، ديگر خشونت نيست، قاطعيّت است.

اين ها، عقلانيّت است و عين منطق است و احترام گذاردن به کرامت انساني.

خشونت، اين است که تو، قبل از اين که فرصت بدهي، زمينه بدهي، قبل از اين که هدايت کني، ارشاد کني، انسي بگيري، زمينه اي را فراهم کني و قبل از اين که فرصت فکر کردن بدهي، فرصت انتخاب بدهي، درگيري را شروع کني. و با طيّ اين مراحل، ديگر، خشونت نيست.

حضرت مهدي(عج) نيز به همين روش با عامه ي مردم برخورد خواهد کرد، امّا معاندان و براندازان که حقّانيّت را فهميده اند، اگر جلويشان را نگيري، جامعه را به فساد مي کشانند. طبيعي است که در برابر اينان، نمي توان رفق و مدارا داشت. عقلانيّت، ايجاب مي کند که بر سر ستمکاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم، شمشير کشيد. بنابر اين هم شمشير حضرت واقعيّت دارد و هم رأفت ايشان.

به بيان ديگر، ميان شمشير قدرت و شمشير عدالت، تفاوت وجود دارد. شمشير مهدي، نه شمشير کسب قدرت است و نه شمشير حفظ قدرت، بلکه شمشير اجراي عدالت است اگر شمشير حفظ قدرت مي بود، دوران غيبت به وجود نمي آمد و اگر شمشير او، شمشير کسب قدرت مي بود، دوران انتظار مفهومي نداشت.


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 9،

ص 158.

[2] مفاتيح الجنان، زيارتنامه ي حضرت ابوالفضل: «أشهد أنَّکَ مضيتَ علي بصيرةٍ من أمرک...».

[3] کمال الدين، ص 330.

[4] بحارالأنوار، ج 52، ص 122.

[5] پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «اي علي! بدان که شگفت ترين مردم در ايمان و بزرگ ترين آنان در يقين، گروهي هستند در آخر الزمان که پيامبر را نديده اند و از امام خود دور هستند.». (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 366؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 65).

[6] طالبين، مي توانند براي استفاده از نمونه هاي ديگر به کتاب تو مي آيي، علي صفايي حايري، ص 28 مراجعه کنند.

[7] کافي، ج 8، ص 362.

[8] الغيبة نعماني، ص 284، ح 6.