کساني که حضرت قائم را ديده اند
شيخِ کُليْني (ره) در کافي يک باب را به نام بُردنِ کساني که حضرتِ قائِم - عليه السّلام - را ديده اند اختصاص داده [1] و شيخِ صدوق هم در کمال الدّين و تمام النّعمه بابي را ويژه ياد کردِ کساني ساخته که حضرتِ قائِم - عليه السّلام - را مشاهده کرده و ديدار نموده و با او سخن گفته اند. [2] .
شيخِ طوسي (ره) يک فصلِ الغيبه را به أخبارِ کساني تخصيص داده که إمام - عليه السّلام - را ديده اند. [3] علّامه مجلسي نيز در بحارالأنوار يک باب را به يادکردِ کساني که آن حضرت - صَلَواتُ اللّهِ عَلَيه - را ديده اند و همچُنين يک بخشِ «نادر» را به يادکردِ کساني که آن حضرت عليه السّلام - را در غَيبتِ کُبري و قريب به زمانِ ما رؤيت کرده اند، مُختَص گردانيده. [4] علّامه نوري (ره) در نجم الثّاقب [5] ، و شيخ علي أکبرِ نهاوندي در العَبْقَريّ الحِسان [6] ، و علّامه صافي در منتخب الأثر [7] ، هريک بابي را درباره کساني که إمام - عليه السّلام - را در دورانِ غَيبتِ کُبري ديده اند، تأليف کرده اند.
[ صفحه 280]
برخي از أصحابِ ما «= إماميّه» نيز رساله هائي مستقل در اين باره نگاشته اند؛ مانندِ علّامه سيّد هاشم بن سُلَيمان توبليِ بَحْراني (درگذشته به سالِ 1107) که تبصرة الوليّ فيمَن رَأَي المَهديّ «عليه السّلام» را تأليف کرده [8] ، و ميرزا محمّدتقي بن کاظم بن مولي محمّدتقيِ مجلسي، مشهور به: ألماسي (درگذشته به سالِ 1159 ه. ق.) که مؤلّفِ کتابِ فارسي - ولي ناتمامِ - بهجة الأولياء فيمَن فازَ بِلقاءِ الحجّة عليه السّلام است [9] ، و سيّد جمال الدّين محمّد بن حسينِ يزديِ حائريِ طباطبائي (درگذشته در حدود سالِ 1313) که بدايع الکلام فيمَن فاز بلقاء الإمام عليه السّلام را نوشته [10] و علّامه نوري (ره) (درگذشته به سالِ 1320 ه. ق.) که رساله جنّةالمأوي في ذِکرِ مَن فازَ بِلقاءِ الحجّة عليه السّلام را نوشته [11] ، و شاگردش شيخ محمّدباقرِ بيرجندي (درگذشته به سالِ 1352 ه. ق.) که کتابِ بغيةالطّالب فيمَن رَأَي الإمامَ الغائِب «عليه السّلام» را تأليف کرده [12] ، و شيخ علي أکبرِ نهاوندي (درگذشته به سالِ 1369) نيز الياقوتُ الأَحمَر فيمَن رَأَي الحُجَّةَ المُنتَظَر را نگاشته است. [13] .
شيخِ کُليْني (ره) در کتابِ کافي، در نخستين حديثي که در بابِ مذکور آورده است، گويد: [14] .
«عَن عَبْدِاللّهِ بنِ جَعفرٍ الحِمْيَريِّ قالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا و الشَّيْخُ أَبُوعَمْرٍو - رَحِمَهُ اللّه - عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحاقَ فَغَمَزَني أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ؛ فقُلْتُ لَهُ: يا أَباعَمْرٍو! إِنّي أُريدُ أَنْ أَسأَلَکَ عَنْ شَيْ ءٍ وَ مَا أَنَا بِشاکٍّ فيما أُريدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعْتِقادِي وَ ديني أَنَّ الأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلّا إِذَا کانَ قَبْلَ يَومِ القِيامَةِ بِأَربَعينَ يَوْمًا، فَإِذا کَانَ ذلِکَ رُفِعَتِ الحُجَّةُ وَ أُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ، فَلَمْ يَکُ «يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ في إِيمانِها خَيْرًا»، فَأُولئِکَ أَشْرارٌ مِنْ خَلْقِ اللّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - وَ هُمُ الَّذينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ القِيامَةُ وَ لکِنّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدادَ يَقينًا
[ صفحه 281]
وَ إِنَّ إِبراهيمَ - عَلَيْهِ السَّلام - سَأَلَ رَبَّهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - أَنْ يُرِيَهُ کَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَي «قالَ: أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ: بَلي وَ لکِنَّ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» وَ قَدْ أَخْبَرَني أَبوعَليٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ - عَلَيْهِ السَّلام قَالَ: سَأَلْتُهُ وَقُلْتُ: مَنْ أُعامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟ فَقالَ لَهُ: العَمْرِيُّ ثِقَتي، فَمَا أَدَّي إِلَيْکَ عَنّي فَعَنّي يُؤَدِّي و ما قالَ لَکَ عَنّي فَعَنّي يَقُولُ، فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ. وَ أَخْبَرَني أَبُوعَليٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَامُحَمَّدٍ - عَلَيْهِ السَّلام - عَنْ مِثْلِ ذلِکَ، فقالَ لَهُ: الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتانِ، فَمَا أَدَّيَا إِلَيْکَ عَنّي فَعَنّي يُؤَدِّيانِ وَ مَا قَالَا لَکَ فَعَنّي يَقُولانِ، فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتانِ المَأْمُونانِ، فَهذا قَوْلُ إِمامَيْنِ قَدْ مَضَيَا فيکَ.
قالَ: فَخَرَّ أَبُوعَمْرٍو سَاجِدًا وَ بَکي ثُمَّ قالَ: سَلْ حَاجَتَک.
فَقُلْتُ: أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبي مُحَمَّدٍ - عَلَيْهِ السَّلام -؟
فقالَ: إي وَاللَّهِ وَ رَقَبَتُهُ مِثْلُ ذا - وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ.
فَقُلْتُ لَهُ: فَبَقِيَتْ واحِدَةٌ.
فَقالَ لي: هاتِ.
قُلْتَ: فَالْاِسْمُ؟
قالَ: مُحَرَّمٌ عَلَيْکُمْ أَنْ تَسْأَ لُوا عَنْ ذلِکَ، وَ لَا أَقُولُ هذا مِنْ عِنْدِي، فَلَيْسَ لي أَنْ أُحَلِّلَ وَ لَا أُحَرِّمَ، و لکِنْ عَنْهُ - عَلَيْهِ السّلام -، فإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ أَنَّ أَبَامُحَمَّدٍ مَضَي وَ لَمْ يُخَلِّفْ وَلَدًا وَ قَسَّمَ ميراثَهُ وَ أَخَذَهُ مَن لَا حَقَّ لَهُ فيهِ و هُوَ ذا عِيالُهُ يَجُولُون، لَيْسَ أَحَدٌ يَجْسُرُ أَن يَتَعَرَّفَ إِلْيَهِمْ أَوْ يُنيلَهُمْ شَيْئًا، وَ إِذا وَقَعَ الْاِسْمُ وَقَعَ
[ صفحه 282]
الطَّلَبُ، فاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَمْسِکُوا عَنْ ذلِکَ.»
(يعني:
از عبداللّه بن جعفرِ حِمْيَري [15] منقول است که گفت: من و شيخ أبوعَمْرو [16] - که خدايش رحمت کُناد - را نزدِ أحمد بن إسحاق [17] ملاقات افتاد، أحمد بن إسحاق به من إشارت نمود که از او درباره جانشين [= جانشينِ إمام يازدهم - عليهما السّلام -] بپرسم. به او گفتم: اي أبوعَمْرو! مي خواهم چيزي از تو بپرسم و البتّه در آنچه مي خواهم از تو بپرسم شکّي ندارم؛ چه باور و دينِ من آن است که زمين از حجّت تهي نمي مانَد مگر آنکه تنها چهل روز به رستاخيز مانده باشد، و چون آن زمان برسد، حجّت برداشته شود و درِ توبه بسته گردد «پس آنکس را که پيش از آن إيمان نياورده يا در عينِ إيمان نيکيي نيندوخته، إيمان آوردَنَش سودي» نبخشد [س 6 ي 158]؛ اينان گروهي از آفريدگانِ بدکارِ خدايْ - عزّ و جلّ - اند و رستاخيز بر اين جماعت بر پا مي شود. [18] ليک دوست دارم يقينم افزون شود و إبراهيم - عليه السّلام - نيز از پروردگارش - عَزَّ وَ جَلّ - درخواست تا به او نشان دهد چگونه مردگان را زنده مي کند «[خداوند]گفت: مگر إيمان نياورده اي؟ گفت: چرا، ولي تا دلم بيارامَد» [س 2 ي 260]. و أبوعلي أحمد بن إسحاق مرا خبر داد و گفت که از أبوالحسن [يعني: إمامِ هادي] - عليه السّلام - پُرسيده و گفته: [در أُمورِ ديني]با که بده بستان کُنَم يا [19] از که بياموزم و سخنِ که را بپذيرم؟ به او فرمود: عَمْري موردِ اعتمادِ من است؛ آنچه از جانبِ من به تو برسانَد، براستي از جانبِ من مي رسانَد، و آنچه از جانبِ من به تو بگويَد، براستي از جانبِ من مي گويَد؛ سخنش را بشنو و إطاعت کن، که موردِ اعتماد و اطمينان است. و هم أبوعلي مرا خبر داد که از أبومحمّد [يعني: إمام حَسَنِ عسکري]- عليه السّلام - نيز مانندِ همين سؤال را پُرسيده و آن حضرت به أبوعلي گفته است: عَمْري و پسرش [20] موردِ اعتمادند؛
[ صفحه 283]
آنچه از جانبِ من به تو رسانند، براستي از جانبِ من مي رسانند، و آنچه به تو بگويند، براستي از جانبِ من مي گويند. سخنشان را بشنو و ايشان را إطاعت کن، که هردو موردِ اعتماد و اطمينان اند. اين سخنِ دو إمامِ درگذشته درباره توست.
حِمْيَري گفت:
أبوعَمْرو به سَجده افتاد [21] و گريست. سپس گفت: خواسته ات را بپرس. گفتم: تو جانشينِ أبومحمّد [يعني: جانشينِ إمامِ عسکري] - عليه السّلام - را ديده اي؟ گفت: آري به خدا و گردنِ او چنين بود - و بادستش إشاره کرد. [22] .
گفتم: اکنون يک پُرسش مانده. گفت: بپُرس. گفتم: نامش چيست؟ گفت: بر شما حرام است که در اين باره سؤال کنيد و اين را از پيشِ خود نمي گويم - که مرا نَرَسَد حلال کنم و حرام کنم -، بلکه اين نظرِ خودِ آن حضرت - عليه السّلام - است؛ چه سُلطان [23] چُنين مي پندارد که أبومحمّد [يعني: إمامِ عسکري - عليه السّلام -]درگذشته و فرزندي بر جايْ ننهاده و ميراثِ او را تقسيم کرده است و کسي که حقّي در آن نداشته آن را برگرفته [24] و اينک خانواده اش آواره اند؛ کسي نيست که جرأت داشته باشد خود را به ايشان بشناسانَد يا چيزي به آنها برسانَد؛ و چون نام در ميان آيد، جستجو نيز آغاز مي شود [و در پيِ يافتن و آزاردنِ إمام برخواهند آمد]؛ پس از خدا پروا کنيد و از اين کار دست بداريد.).
شيخِ کُليني - که خدايش رحمت کُناد - گفته است: شيخي از أصحابِ ما که نامش از يادم رفته برايم روايت کرد که أبوعَمْرو مثلِ اين را از أحمد بن إسحاق پُرسيد و او همينگونه پاسخ داد. [25] .
علّامه مجلسي در مِرآةُالعُقول در ذيلِ اين حديث گفته است: «حديثِ نخست صحيح است و سندِ بعديِ آن (يعني آن که در آخرِ حديث ياد شده) مُرسَل است» [26] .
[ صفحه 289]
پاورقي
[1] الکافي 329:1.
[2] کمال الدّين و تمام النّعمة :434.
[3] الغيبة :152.
[4] بحار الأنوار 104:13 و 143 طبعِ أمين الضّرب؛ و: 1:52 - 77، طبعِ حروفيِ ايران.
[5] نجم الثّاقب /152 ط. 1346 ه.
[6] العبقريّ الحسان 57:2.
[7] منتخب الأثر /412.
[8] صاحبِ الذّريعه آن را در کتابش (326:3) ياد کرده است «و متنِ آن نيز به سالِ 1411 ه. ق. در شهرِ مقدّسِ قم از سويِ «مؤسّسة المعارف الإسلاميّه» تحقيق و نشر شده».
[9] الذّريعة 160:3.
[10] الذّريعة 6:3.
[11] اين رساله در آخرِ مجلّدِ سيزدهمِ بحارالأنوار طبع گرديده و در الذّريعة 159:5 ياد شده است.
[12] الذّريعة 133:3.
[13] الذّريعة 272:25.
«مي افزايم:
از ديگر کساني که أخبارِ مربوط به رؤيتِ سَروَرمان، حضرتِ حجّة بن الحسن - روحي و أرواح العالمين له الفداء -، را ضبط کرده اند، شيخِ مفيد - قَدَّسَ اللّهُ روحَه العزيز - است که يکي از أبوابِ الإرشادش را «بابُ ذِکْرِ مَنْ رَأَي الإمامَ الثّاني عَشَر عليه السّلام و طَرفٍ مِن دَلائِلِه و بَيِّناتِه» قرار داده (تحقيق مؤسّسه آل البيت - عليهم السّلام -، 2 : 354 - 352)».
[14] «اين حديث به نقل از کافي، در تبصرة الوليّ (تحقيق مؤسّسه معارف إسلامي، صص 54 - 52) و إعلام الوري (تحقيق غفّاري، ص 396 و 397) و حليةالأبرار (ط. قم، المطبعة العلميّة، 1356 ه. ش.، 687:2 و 688) آمده است».
[15] «عبداللّه بن جعفر بن حسن بن مالک بن جامعِ حِمْيَريِّ قُمّي، از بزرگانِ إماميّه قم است که به سالِ دويست و نود و اند به کوفه آمده، و أهلِ کوفه از او حديث شنيده اند. کتابهايِ بسياري تأليف کرده بوده و «ثقه» است. از مؤلّفاتِ اوست: کتاب الغيبة و الحيرة.
نگر: تبصرة الوليّ، ص 29 و 30، هامش، و: الموسوعة الرّجاليّة الميسّرة، 500:1 و 499، و: معالم العلماء، ص 73؛ و: رجال النّجاشي، ص 219 و 220».
[16] «أبوعَمْرو عثمان بن سعيد عَمْريِ زيّات - که «سَمّان» هم خوانده مي شده است - ثقه و بس جليل القدر است - چنان که جَلالتِ قَدرش از همين روايتِ چهل حديث نيز هويدا مي گردد. او نخستين نائبِ خاصِّ إمامِ دوازدهم - عَجَّلَ اللّهُ تعالي فَرَجَه - بوده.
نگر: الموسوعة الرجاليّة الميسّرة، 559:1؛ و: تبصرة الوليّ، ص 53، هامش؛ و: خورشيدِ مغرب، ص 45».
[17] «أبوعلي أحمد بن إسحاق بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن أحوصِ أشعريِ قمي، بس گرانقدر است و ثقه و از عالمانِ صاحبِ تأليف. او را از خواصِّ إمامِ عسکري - عليه السّلام شمرده اند و گفته اند به شرفِ زيارتِ صاحب الزّمان - عليه السّلام - نائل گرديده است.
نگر: معالم العلماء، ص 14؛ و: الموسوعة الرّجاليّة الميسّرة، 48:1؛ و: تبصرة الوليّ، ص 29، هامش؛ و: رجال النّجاشي، ص 91».
[18] «علّامه مجلسي - قُدِّسَ سِرُّه - فرموده: يعني پس از مرگِ ايشان با دميده شدن در صور، قيامت بر پا مي شود. نگر: مرآةالعقول، 6:4».
[19] «علّامه مجلسي - قُدِّسَ سِرُّه - ترديد را از راوي مي داند. نگر: همانجا».
[20] «يعني محمّد بن عثمان - که دومين نفر از نائبانِ چهارگانه است. نگر: مرآةالعقول، 7:4».
[21] «قاعدتًا: سَجده شکر. نيز نگر: مرآةالعقول، 7:4».
[22] «اين عبارت و عَمَلِ عَمْري را به گونه هايِ مختلف فهميده و شرح کرده اند.
علّامه محمّدباقرِ مجلسي - أعلَي اللّهُ مَقامَه - ذيلِ حديثي ديگر، از ميانِ چند وجه، ظاهرًا اين معنا را پسنديده که يعني: او ميانِ دو دستش را فاصله داد و در هر دست دو انگشتِ إبهام و سبّابه را گشود تا - چُنان که ميانِ عرب و عجم معمول است - به درشتي و استواريِ گردنِ آن حضرت إشاره کند. نگر: مرآةالعقول، 2:4 و 3.
وجوهِ مختلف در مرآةالعقول (2:4 و 3) و ترجَمه هايِ کمال الدّين و کافي و... ديده شود)».
[23] «مُراد، خليفه عبّاسي، معتمد (محمّد بن متوکّل)، است که در روزِ پنجشنبه دوازدهم رجبِ سال دويست و پنجاه و شش خليفه شد. نگر: مرآةالعقول، 7:4.
نيز نگر: کمال الدّين، ط. جامعه مدّرسين، 1405 ه. ق.، ص 476؛ و: الخَرائج و الجَرائح ط. مؤسّسة الإمام المهدي (عليه السّلام) 1103:3».
[24] «مُراد، جعفرِ کذّاب است (نگر: مرآةالعقول، 7:4).
همچُنين نگر: کمال الدّين، ط. جامعه مدّرسين، 1405 ه. ق.، ص 441 و 442 و 476؛ و: پهلوان، 172:2 و 173 و 226 - 224».
[25] «اين تَرجمه بنا بر آن است که عبارتِ کافي يِ مطبوع و به تَبَعِ آن الأربعون حديثايِ آقايِ نجفي را درست بدانيم؛ يعني:
قال الکلينيّ رَحِمَهُ اللّه: وحَدَّثَني شَيخٌ مِن أَصحابِنا - ذَهَبَ عَنّي اسمُه - أَنَّ أباعمرٍو سَأَلَ عن أحمد بن إسحاق عَن مِثلِ هذا، فأجابَ بِمِثلِ هذا.
ولي اين عبارت درست به نظر نمي رسد، و گويا عبارتِ متنِ مطبوعِ تبصرةالوليّ صحيح است که بجايِ «سأل عن»، «سأل عنه» دارد. در اين صورت پُرسشگر أحمد بن إسحاق است و پاسخ دهنده أبوعمرو؛ و همين درست بايد باشد».
[26] مرآةالعقول 5:4.