بازگشت

حضرت قائم از فرزندان اميرمؤمنان است


«عَنْ ابنِ عبّاس، قال: قالَ رَسُولُ اللّه - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه -:

إِنَّ عَليًّا إِمامُ أُمَّتي مِن بَعْدِي، وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي إِذَا ظَهَرَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا کَما مُلِئَتْ جَوْرًا و ظُلْمًا؛ وَ الَّذِي بَعَثَني بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَ نَذيرًا إنَّ الثّابِتينَ عَلَي الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ في زَمانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِيتِ الْأَحْمَر.

فَقامَ إِلَيْهِ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللّهِ الْأَنْصاريّ، فَقالَ: يا رَسُولَ اللّه! لِوَلَدِکَ الْقائِمِ غَيْبَةٌ؟

قالَ: إي وَ ربِّي، لَيُمَحِّصَنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقُ الْکافِرينَ، يا جابِرُ! إِنَّ هذَا الْأَمرَ مِن أَمرِ اللّهِ وَ سِرّ مِن سِرِّ اللّه مَطوِيٌّ مِنْ عِبادِ اللّه، فَإِيّاکَ وَ الشَّکَّ فيهِ، فَإِنَّ الشَّکَّ في أَمْرِ اللّهِ - عَزَّ وَ جَلّ - کُفْرٌ». [1] .

(يعني:

از ابنِ عبّاس منقول است که گفت: رسولِ خدا - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ و آلِه - فرمود: علي



[ صفحه 198]



إمامِ أُمّتِ من پس از من است، و قائِمِ مُنْتَظَر که چون ظهور کُنَد زمين را - همانگونه که از جوْر و ظلم پُر شده است - از عدل و قِسط پُر مي سازد، از فرزندانِ اوست. قَسَم به آنکه مرا بحق به عنوانِ بشير و نذير برانگيخت که کساني که در روزگارِ غَيبتِ او در اعتقاد به إمامتش استوار بپايَند، از کبريتِ أَحْمَر کمياب ترند. [2] .

پس جابر بنِ عبداللّهِ أنصاري رو به آن حضرت برخاسته گفت:

اي رسولِ خدا! آيا فرزندِ تو، قائِم، را غَيبتي هست؟

فرمود: آري، قَسَم به پروردگارم که همانا مؤمنان را مي پالايَد و کافران را نابود مي کُنَد. اي جابِر! اين أمر از أمرِ خدا و سِرّي از سِرِّ خداست که از بندگانِ خدا فروپوشيده است. مبادا در آن شک کُني که شکّ در أمرِ خدايْ - عَزَّ وَ جَلّ -، کُفر است.).



[ صفحه 201]




پاورقي

[1] منتخب الأثر / 188 به نقل از ينابيع المودّة / 494 «و نگر: طبعِ جديدِ منتخب الأثر (سه جلدي)، 142:2 و 143؛ و: فرائد السّمطين، ط. محمودي، 335:2 و 336؛ و: کمال الدّين و تمام النّعمه يِ ط. پهلوان 537:1.

در چاپِ جديدِ ينابيع المودّه (ط. أسوه)، حديثِ مورد بحث را، نگر در: ج 3، ص 397 و 398».

[2] ««الأَعَزّ مِنَ الکِبْريتِ الْأَحْمَر» (/ کمياب تر از کبريتِ أَحْمَر)، مَثَلي است که در موردِ چيزهايِ بسيار بسيار کمياب به کار مي رود.

در چيستيِ «کبريتِ أَحمر» - که بسانِ يک مَثَل و نُماد در عربي و فارسي استعمال شده - آراء و أقوال، مختلف است، و برخي گفته اند که أصلًا وجودِ خارجي ندارد و صِرفًا تصوّري ذهني است. به هر رويْ، آنچه در حديث هست، به کارگيريِ اصطلاحي مفهوم برايِ مخاطَبانِ عربي زبان است و أصلِ ماهيّتِ کبريتِ أحمر - هرچه باشد - موضوعيّتي ندارد. به عبارتِ ديگر، «کبريتِ أحمر»، نمادِ زباني هر چيزِ بغايت نادر و کمياب است و لزومًا اين که خودِ آن چيست موردِ اعتنايِ گوينده و شنونده نيست.

نيز نگر: مرآةالعقول 285:9؛ و: مجمع البحرينِ طُرَيْحي، إعداد محمود عادل، 12:4؛ و: فرائد اللّال في مجمع الأَمثال، الطّرابلسي، 35:2».