بازگشت

پيشگفتار


بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع امام شناسي و التزام به پيروي از مقام امامت و ضرورت وجود يک رهبر اسلامي واجد شرائط در هر زماني، تنها مربوط به شيعه و يک گروه خاصي نيست، بلکه واقعيتي است که ريشه عميق اسلامي دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائي و مذاهب گوناگون عقيدتي و فقهي، همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند.

به ديگر سخن: عقيده به وجود امام در هر زمان يک واجب الهي است که پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله آن را اعلان نموده و بار مسئوليت آن را بر دوش همگان نهاده است، پيامبر گرامي انحراف گرايان از خط عقيده به امامت را که از شناخت امام راستين عصر خود سر بازمي زنند، جاهليت گرا و به عنوان کسي که به دوران جاهليت



[ صفحه 10]



عقب گرد نمايد، تعبير کرده و مي فرمايد: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميته جاهليه»: کسي که بميرد و امام زمان خويش را نشناخته باشد، مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهليت مي باشد.

اين حديث را ابن عباس، ابوهريره، عبدالله بن عمر، معاويه بن ابي سفيان و امر بن ربيعه از پيامبر اسلام نقل کرده اند و گروهي از محدثين عالي مقام و ديگر دانمشندان اهل تسنن آن را در مصادر اسلامي ذکر نموده اند و در واقع از احاديث مستفيض و يا متواتر، محسوب مي شود و ما مدارک حديث را پس از توضيح مختصري مي آوريم، اکنون نکته لازم به تذکر در اين حديث اينست که:

اين حديث با ديگر احاديثي که به اين مضمون وارد شده است نشانگر صدور يک فرمان قطعي اسلامي از ناحيه پيامبر است و با صراحت و تاکيد توجه عموم را به دو امر مهم جلب مي نمايد:

1- پيامبر اسلام با اضافه کردن کلمه «امام» به کلمه «زمان» ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زماني (هر چند تنها يک نفر مسلمان وجود داشته باشد) جهت پيروي از او اعلام فرموده و چنين امامي جز با امامان معصوم شيعه که آخرين آنها حضرت مهدي حجه بن الحسن العسکري است نمي تواند با کسي منطبق گردد.

2- از اينکه پيامبر گرامي با اضافه کردن کلمه «ميته» به کلمه «جاهليت» مرک فاقد چنين شناخت را مرک جاهلي



[ صفحه 11]



توصيف کرده، معلوم مي شود که اين امام همانند پيامبر، رابطه بين خلق و خالق است، که نشناختن آن عينا بسان نشناختن پيامبر، موجب گمراهي خواهد بود.

اکنون کساني که بخواهند غير اين نظريه را بپذيرند، براي ايشان بيش از يکي از دو راه وجود ندارد.

يا اصل حديث را انکار نمايند، در صورتي که اين حديث به شرحي که بعدا ايراد مي گردد از ديدگاه حديث شناسي، قابل ترديد و انکار نيست.

يا اينکه بگويند: مقصود هر امام و زمامداري است که با هر وسيله اي هر چند با قهر و زور، با کودتا و خونريزي و بالاخره با پشت کردن به قرآن و معيارهاي اسلامي و انساني روي کار آيد.

بنابراين معاويه ها، يزيدها، مروان ها، عبدالملک ها، منصور دوانيقي ها، هرونها، مامون ها، متوکل ها، امام زمانهاي عصر خود بوده اند، که پيامبر نشناختن آنها را مايه جاهليت گرائي و عامل گمراهي اعلام کرده است.

و هم اکنون شناخت زمامداران کشورها و مناطق مسلمان نشين را با ويژه گيهائي که دارند، بايد جهت شناخت اسلام و پيروي از احکام آن، جزء وظايف اسلامي دانست و مرگ بدون شناسائي آنان را مرگ جاهلي ناميد.

و اين پنداريست غلط، باطل، مغاير با روح اسلام و مسخره آميز، که هيچ انسان عاقل و آگاهي آن را نمي پذيرد.

بدين ترتيب و براساس نظريه شيعه، پيامبر گرامي اسلام با ايراد اين حديث شريف، امامت افراد غير معصوم



[ صفحه 12]



و جايز الخطاء در تبليغ و اجراء احکام اسلام را، نفي و غير قابل قبول و در آخر جاهليت گرائي خوانده و اين بيان چيزي است که شيعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است و براي اينکه خواننده گرامي به مدارک حديث واقف گردد، ما اسناد حديث را از کتابهاي اهل سنت نقل مي کنيم:

1- احمد بن حنبل در گذشته (241) در مسند ج 2 ص 83 و ج 3 ص 446 و ج 4 ص 96.

2- ابوعثمان جاحظ در گذشته (255) به نقل ابوجعفر اسکافي در «نقض کتاب العثمانيه» ص 29.

3- بخاري در گذشته (256) در صحيح خود ج 5 ص 13 باب فتن.

4- ابوداود طيالسي متوفي (259) در مسند ص 259 چاپ حيدر آباد هند.

5- مسلم در گذشته (261) در صحيح ج 6 ص 22 -21 شماره 1849.

6- احمد بن عمر بزار متوفي (292) در زوائد ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 به نقل مجمع الزوائد ج 5 ص 224.

7- دولابي در گذشته (320) در الکني و الاسماء ج 2 ص 3.

8- حاکم نيشابوري متوفي (405) در مستدرک ج 2 ص 117-77.

9- ابوالقاسم طبراني متوفي (360) در معجم کبير ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد. و در معجم اوسط به نقل مجمع الزوائد ج 5 ص 224.



[ صفحه 13]



10- حافظ نعيم اصفهاني در گذشته (430) در حليه الاولياء ج 3 ص 224.

11- بيهقي متوفي (458) در سنن ج 8 ص 157 -156 نقل از بخاري و مسلم.

12- شمس الدين سرخسي در گذشته (490) در مبسوط ج 1 ص 113.

13- ابن اثير جزري متفوي (606) در جامع الاصول ج 4 ص 70.

14- ابن ابي الحديد معتزلي در گذشته (656) در شرح نهج البلاغه ج 9 ص 155.

15- نووي در گذشته (676) در شرح صحيح مسلم ج 12 ص 240.

16- ذهبي در گذشته (748) ذيل مستدرک حاکم ج 1 ص 117-77.

17- ابن کثير دمشقي متوفي (774) در تفسير ج 1 ص 517.

18- تفتازاني متوفي (792) در شرح المقاصد ج 2 ص 275 و شرح عقايد نسفي چاپ 1302 اما چاپ 1313 که هفت صفحه آن به دست خيانت کاران حذف و ساقط شده، فاقد اين مطلب است.

19- نورالدين هيثمي در گذشته (807) در مجمع الزوائد ج 5 ص 312 و225-223 -219 -218.

20- ابن دبيع شيباني متوفي (944) در تيسير الوصول ج 2 ص 39.



[ صفحه 14]



21- متقي هندي در گذشته (975) در کنز العمال ج 3 ص 200 چاپ حيدرآباد هند.

22- ملا علي قادري متوفي (1014) در خاتمه الجواهر المضيئه ج 2 ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.

23- شاه ولي الله دهلوي متوفي (1176) در ازاله الخفاء ج 1 ص 3.

24- قندوزي حنفي در گذشته (1294) در ينابيع الموده.

25- قاضي بهلول زنگنه زوري متوفي (1300) در تاريخ آل محمد که از ترکي اسلامبولي به فارسي ترجمه و مکرر به چاپ رسيده است.

اينها مدارک حديث از صحاح و مسانيد اهل تسنن است و اگر مدارک حديث را از کتابهاي شيعه بر اينها بيفزاييم در اين صورت به بالاترين درجه از تواتر خواهد رسيد.



[ صفحه 15]