بازگشت

ولادت حضرت مهدي


در اين فصل، ولادت مهدي موعود - صلوات اللّه عليه - از کتب بزرگان اهل سنّت نقل مي شود و در همه آنها خواهيم ديد که او پسر بلافصل حضرت امام حسن عسکري صلوات اللّه عليه - است. و نيز خواهيم ديد که عده اي از آنان پس از نقل ولادت آن حضرت مي گويند: او همان مهدي منتظر از نظر اماميه است و يا مي گويند: او امام دوازدهم از نظر شيعه است ولي اين سخن در مطلب ما نقصي به وجود نخواهد آورد؛ زيرا در فصل گذشته اثبات کرده ايم که خودشان از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نقل کرده اند که به امام حسين عليه السّلام فرمود: «... اَنْتَ اَبُو ائِمَّةِ تِسْعَةٍ، تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ».

اينک کلمات بزرگان اهل سنّت را از کتابهاي معروفشان نقل مي نماييم:

1 - عزّالدين ابن اثير(متوفاي 630) درحوادث سال 260 هجري مي نويسد:

«وَفِيها تُوُفِّيَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَويُّ الْعَسْکَرِيُّ وَهُوَ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ عَلَي مَذْهَبِ اْلاِمامِيَّةِ وَ هُوَ والِدُ مُحَمَّدٍ [1] الَّذِي يَعْتَقِدُونَهُ الْمُنْتَظَرَ بِسِرْدابِ سامِرّاءَ وَکانَ مَوْلِدُهُ سَنَةَ اِثْنتَيْنِ وَثَلاثِينَ وَمِأَتَيْنِ». [2] .

يعني:

«از جمله حوادث سال 260 آن بود که در آن ابومحمَّد عسکري (امام حسن عسکري عليه السّلام) وفات يافت و او يکي از امامان دوازده گانه به عقيده شيعه است که ولادتش ‍ در سال 232 بود و او پدر محمَّد است که شيعه او را «منتظر» نامند».

اين مورخ مشهور به ولادت حضرت مهدي عليه السّلام تصريح مي کند و او و پدرش را به عقيده شيعه از امامان دوازده گانه و منتظر مي نامد و اين هر دو را به شيعه نسبت مي دهد. ولي روايات فصل گذشته نشان مي دهد که عقيده اهل سنّت نيز در واقع چنين است و گر نه براي آنهمه احاديثي که تصريح به نامهاي امامان دوازده گانه مي کند و يا حديث «اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ وَ آخِرُهُمْ الْمَهْدِيُّ» و امثال آنها چه محملي مي توان پيدا کرد؟

2 - عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن نورالدين شافعي (متوفاي 732) مي گويد: علي هادي (امام دهم عليه السّلام) در سال 254 هجري در سامرّا وفات يافت، او پدر حسن عسکري است و حسن عسکري، يازدهمين امام از ائمه دوازده گانه است و او حسن فرزند علي زکي، فرزند محمد جواد، فرزند علي الرضا، فرزند موس ي الکاظم، فرزند جعفر الصادق، فرزند محمد الباقر، فرزند علي زين العابدين، فرزند حسين، فرزند علي بن ابي طالب است که ذکرش گذشت - رضي اللّه عنهم اجمعين - ولادت حسن عسکري در سال 230 بود و در ربيع الاوّل سال 260... در «سرّ من راي» از دنيا رفت و در کنار قبر پدرش علي زکي به خاک سپرده شد. بعد اضافه مي کند:

«وَالْحَسَنُ الْعَسْکَريُّ الْمَذْکُورُ هُوَ والِدُ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَظَرِ صاحِبِ السِّرْدابِ وَمُحَمَّد الْمُنْتَظَرُ الْمَذْکُورُ هُوَ ثانِي عَشَرَ الاَئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ عَلَي رأَي الاِمامِيَّةِ وَيُقالُ لَهُ الْقائِمُ وَالْمُنْتَظَرُ وَالْمَهْدِيُّ وَالْحُجَّةُ، وَوُلِدَ الْمُنْتَظَرُ الْمَذْکُورُ فِي سَنَةِ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتيْنِ...». [3] .

يعني:

«حسن عسکري نامبرده پدر محمَّد منتظر صاحب سرداب است و به عقيده اماميّه او امام دوازدهم مي باشد او را «قائم»، «مهدي» و «حجّت» نامند و در سال 255 هجري متولد شده است».

اين مورخ مشهور نيز ولادت امام زمان عليه السّلام را محقق دانسته و او را دوازدهمين امام به عقيده شيعه گفته است ولي دلايل گذشته اثبات کرد که به عقيده اهل سنّت نيز چنين است. منتها دوران تاريک بني اميّه و بني عبّاس و قبل از آن نگذاشته است آنچه در کتابها نوشته شده بر زبانها و آشکارا جاري شود تا آنکه ذکر مهدي عليه السّلام به نسيان کشيده نشود.

اما جريان «صاحب السرداب» که در بيان هر دو مورخ فوق گذشت و در کلمات ديگران نيز خواهد آمد، لازم است در اين رابطه توضيحي بدهيم:

در خانه حضرت امام علي النقي عليه السّلام سردابي بود که آن حضرت و امام حسن عسکري عليهماالسلام در آن عبادت مي کردند اکنون نيز آن سرداب در صحن عسکريّين عليهماالسّلام باقي است و شيعيان به زيارت آن مي روند. آنجا فقط به علت معبد امامان بودن، مقدّس بود و مقدس است، شيعه عقيده ندارد که امام زمان عليه السّلام در آن غايب شده و از آنجا ظهور خواهد کرد و اين به غلط مشهور شده است؛ چنانکه بزرگان شيعه بر اين مطلب تصريح کرده اند. اگر منظور صاحب کتابها از «صاحب السرداب» اين سخن باشد قطعاً نادرست است.

باز همين مورخ در ص 49، ج 2 تاريخ خود ضمن بيان حالات معتمد عبّاسي و حوادث سال 260 هجري در بيان رحلت امام عسکري عليه السّلام به ولادت مهدي موعود عليه السّلام تصريح کرده، چنين مي گويد:

«وَفِيها تُوُفِّيَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُ وَهُوَ الْمَعْرُوفُ بِالْعَسْکَري وَهُوَ اَحَدُ أَئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ عَلَي مَذْهَبِ اْلاِمامِيَّةِ وَهُوَ والِدُ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَظَرِ مِنْ سِرْدابِ سُرَّ مَنْ رأَي عَلَي زَعْمِهِمْ وَکانَ مَوْلِدُهُ سَنَةَ اِثْنَتَيْنِ وَثَلاثِينَ وَمأَتَيْنِ حَسْبَما تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ فِي سَنَةِ اَرْبَعٍ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتَيْنِ»:

يعني:

«همان سال حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمدبن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب - رضي اللّه عنهم - معروف به عسکري وفات يافت، و او يکي از ائمّه اثناعشر - بنا بر مذهب اماميه - مي باشد و به اعتقاد آنها پدر محمد که انتظار ظهور او را از سرداب سامرّا دارند مي باشد و ولادت او بنا بر آنچه در سال 254 ذکرش ‍ گذشت، سال 232 بوده است».

باز در اينجا مي بينيم که دوازده امام را نام مي برد و پس از نقل رحلت حضرت عسکري - صلوات اللّه عليه - مي گويد: او والد محمَّد منتظر است و اينکه مي گويد:«علي مذهب الاماميه» در پاسخ گفتيم که درمذهب اهل سنّت نيزچنين است.

3 - ابوالفرج بن جوزي ضمن انکار عقيده شيعه در باره امامت، به ولادت امام زمان (فرزند حسن عسکري عليه السّلام) تصريح کرده و مي گويد:

«قالُوا الاِمامَةُ فِي مُوسيَ بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ فِي اِبْنِهِ عَلِيٍّ ثُمَّ اِلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ثُمَّ اِلي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ اِلَي الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ [4] الْعَسْکَريِّ ثُمَّ اِلَي اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ وَهُوَ اْلاِمامُ الثّانِي عَشَرَ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَزْعَمُونَ اَنَّهُ لَمْ يَمُتْ وَاَنَّهُ سَيَرْجَعُ فِي آخِرِ الزَّمانِ فَيَمْلاَُ اْلاَرْضَ عَدْلاً». [5] .

يعني:

«اماميه مي گويند که امامت در موسي بن جعفر است، سپس در فرزندش علي، سپس محمَّد بن علي، سپس علي بن محمَّد، سپس ‍ حسن بن محمَّد عسکري و بعد از او فرزندش محمَّد که امام دوازدهم مي باشد کسي که شيعه گمان مي کند او نمرده است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود».

اين شخص که از علماي مشهور حنبلي است با آنکه امامت ائمّه عليهم السّلام را به صورت عدم قبول نقل مي کند ولي کلامش صريح است در اينکه حسن عسکري عليه السّلام فرزندي به نام «م ح م د» داشته است، ابن جوزي در سال 597 در بغداد از دنيا رفته است.

4 - مسعودي، ابي الحسن علي بن الحسين (متوفاي 346) رحلت حضرت عسکري عليه السّلام را از حوادث سال 260 هجري گفته و به ولادت امام زمان عليه السّلام تصريح کرده و عين کلمات وي چنين است:

«وَ فِي سَنَةِ سِتِّينَ وَ مأَتَيْنِ قُبِضَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسيَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ عليهم السّلام فِي خِلافَةِ الْمُعْتَمَدِ وَهُوَ اِبْنُ تِسْعٍ وَ عِشْرِين سَنَةً وَهُوَ اَبُو الْمَهْدِيِّ الْمُنْتَظَرِ وَاْلاِمامِ الْثّانِي عَشَرَ عِنْدَ الْقَطْعِيَّةِ مِنْ الاِمامِيَّةِ وَهُمْ جُمْهُورُ الْشِيعَةِ». [6] .

يعني:

«در سال 260 هجري ابو محمَّد حسن عسکري... از دنيا رفت و او 29 سال داشت و او پدر مهدي منتظر و امام دوازدهم نزد شيعه اماميّه است».

نا گفته نماند که شيعه، مسعودي را شيعه مي داند و اهل سنّت در عقيده اهل سنّت. حاج خليفه در کشف الظنون راجع به کتاب او سخن گفته است. به هر حال، سخن او در نظر شيعه و اهل سنّت هر دو معتبر مي باشد. در اينجا بيشتر از اين مجال بسط مقال نيست. به هر حال، اين مورخ معتبر نيز ولادت امام عصر - صلوات اللّه عليه - را مسلّم و قطعي مي داند.

5 - ابن حجر هيثمي مکّي شافعي (متوفاي 974 هجري) در صواعق محرقه حالات امامان عليهم السّلام را نقل کرده و چون به امام حسن عسکري عليه السّلام مي رسد، چنين مي نويسد:

«ماتَ بِسُرَّ مَنْ رَأَي وَ دُفِنَ عِنْدَ اَبِيِهِ وَ عَمِّهِ وَ عُمُرُهُ ثَمانِيةٌ وَعِشْرُونَ سَنَةً وَيُقالَ: اِنَّهُ سُمَّ اَيْضاً وَلَمْ يَخْلِفْ غَيْرَ وَلَدِهِ اَبِي الْقاسِمِ مُحَمَّدٍ الْحُجَّةِ وَعُمُرُهُ عِنْدَ وَفاةِ اَبِيهِ خَمْسُ سِنِينَ لکِنْ آتاهُ اللّه فِيهاَ الْحِکْمَةَ وَيُسَميَّ الْقاسِمُ (الْقائِمُ) الْمُنْتَظَرُ». [7] .

يعني:

«امام عسکري عليه السّلام در «سامرّا» وفات يافت و نزد پدر و عمويش دفن گرديد، عمرش به وقت رحلت 28 سال بود، به قولي او را مسموم کردند و از خودش فرزندي جز ابوالقاسم محمَّد حجّت را باقي نگذاشت، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود ليکن خدا در آن کمي سنّ به وي حکمت امامت را عطا کرده بود».

با توجه به مطالب گذشته لازم است در اينجا به چند نکته اشاره کنيم:

اوّل:

چنانکه در فصل اوّل گذشت ابن حجر مکّي از کساني است که به تواتر، حديث «يکون بعدي اثنا عشر خليفة کلّهم من قريش» اقرار کرده است ولي در تعيين آن دوازده نفر، کار به جايي نبرده و نتوانسته است مصداق آنان را بيان نمايد با آنکه عملاً حالات علي عليه السّلام و يازده فرزندش را مفصلاً بيان کرده است!

دوّم:

ظاهراً در عبارت «عند ابيه و عمّه» به جاي «عمّه» «عمته» باشد؛ زيرا در «سامرّا» چهار بزرگوار در کنار هم دفن شده اند: امام هادي، امام عسکري، نرجس خاتون، مادر مهدي موعود و حکيمه دختر امام جواد و عمّه امام حسن عسکري عليهم السّلام و در آنجا کسي به نام عموي آن حضرت وجود ندارد.

سوّم:

اينکه در باره مهدي عليه السّلام گفته: «لکن آتاه اللّه فيها الحکمة» ابن حجر به امامت امام زمان عليه السّلام اقرار کرده است؛ چنانکه در باره حضرت يحيي آمده است: (... وَاتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّاً) [8] و حضرت عيسي عليه السّلام در گهواره فرموده است: (... اِنِّي عَبْدُاللّه اتانِيَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً) [9] به هر حال، ايشان قطع نظر از ولادت حضرت مهدي - صلوات اللّه عليه - به امامت وي نيز اشاره کرده است و شايد چيزهايي هم در مغزش بوده که محيط، اجازه گفتن به او را نداده است واللّه اعلم.

6 - ابن صبّاغ، نورالدين علي بن محمَّد بن صبّاغ مالکي (متوفاي 855) در باره حضرت عسکري عليه السّلام مي گويد:

«وَکانَتْ مُدَّةُ اِمامَتِهِ سَنَتَيْنِ... وَ خَلَّفَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ مِنَ الْوَلَدِ اِبْنَهُ الْحُجَّةَ الْقائِمَ الْمُنْتَظَرَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ وَکانَ قَدْ اَخْفي مَوْلِدَهُ وَ سَتَرَ اَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَخَوْفِ الْسُّلْطانِ وَ تَطلُّبِهِ للشِّيْعَةِ وَالْقَبْضِ عَلَيْهِمْ». [10] .

يعني:

«مدت امامت امام حسن عسکري دو سال بود... و او بعد از خودش، فرزندش حجّت قائم را باقي گذاشت که براي حکومت حق، انتظارش کشيده مي شود، پدرش ولادت او را مخفي نگاه داشته و جريانش را مستور کرده بود و آن به علت سختي کار و خوف از سلطان وقت بود که شيعه را جستجو کرده و آنان را بازداشت مي نمود».

ابن صبّاغ نسب، ولادت و مادر آن حضرت را نيز مطرح کرده، چنين مي گويد:

«وُلِدَ اَبُو الْقاسِمِ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ الْخالِصِ بِسُرَّ مَنْ رَأَي لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ لِلْهِجْرَةِ وَأَمّا نَسَبُهُ فَهُوَ اَبُوالْقاسِمِ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ الْخالِصِ بْنِ عَلِيٍّ الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ...». [11] .

يعني:

«ابوالقاسم محمد حجت، پسر حسن خالص در سامرا نيمه شعبان سال 255 هجري به دنيا آمد. اما نسبش: او ابوالقاسم «م ح م د» حجّت فرزند حسن خالص فرزند علي هادي، فرزند محمَّد جواد، فرزند علي الرضا، فرزند موسي کاظم، فرزند جعفر صادق، فرزند محمَّد باقر، فرزند علي زين العابدين، فرزند حسين بن علي بن ابي طالب است. مادرش ‍ کنيزي است به نام نرجس بهترين کنيز،نام اوراغيراز اين نيز گفته اند، کنيه اش ابوالقاسم، لقبش حجّت، مهدي،خلف صالح، قائم، منتظر، صاحب الزمان و مشهورترين آنان همان «مهدي»است».

بدين طريق مي بينيم که ابن صبّاغ هم به ولادت آن حضرت اشاره کرده و هم امامت او و امام دوازدهم بودنش را بيان نموده است.

ناگفته نماند که ابن صبّاغ [12] از کتاب ارشاد مرحوم شيخ مفيد دانشمند و فقيه بزرگوار شيعه به صورت مقبول چنين نقل مي کند: امام بعد از ابو محمَّد حسن عسکري پسرش ‍ محمَّد بود، امام حسن عسکري غير از وي پسري نگذاشت. پدرش او را به طور مخفي در جاي خود گذاشت، عمر وي به هنگام رحلت پدرش پنج سال بود ولي خداي تعالي در آن سن و سال به او حکمت عطا فرمود، چنانکه به يحيي عليه السّلام در حال طفوليت، حکمت عطا کرد و او را در حال کودکي، امام گردانيد (... وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّاً) [13] ، چنانکه عيسي بن مريم را در گهواره پيامبر کرد، عيسي عليه السّلام در آغوش مادرش چنين گفت: (... اِنّي عَبْدُاللّهِ آتانِيَ الْکِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيّاً». [14] .

در دين اسلام براي آن حضرت پيش از ولادتش از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، و از جدّش علي بن ابي طالب و از بقيه پدرانش که اهل اشرف المراتب اند خبر صريح و نصّ وارد شده است. او صاحب شمشير و قائم منتظر است چنانکه در اين رابطه خبر صحيح داريم، او را پيش از قيامش دو تا غيبت هست، يکي از ديگري مفصلتر مي باشد، اولي که کوتاه بود از ولادتش تا انقطاع سفارت و نيابت بين او و شيعيانش بود (حدود 69 سال) اما ديگري طولاني است و در آخر، او با شمشير قيام خواهد فرمود؛ زيرا خداوند فرموده: (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ) [15] و مصداق آن، حکومت عدالت گستر و جهان شمول حضرت مهدي عليه السّلام است.

رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرموده: «لَنْ تَنْقَضِي اْلاَيّامُ واللَّيْالِي حَتّي يَبْعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَيْتِي يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمي يَمْلاُ اْلاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً». [16] .

«عَنْ زُرَارَةَ قالَ سَمِعْتُ اَبا جَعْفَرٍ عليه السّلام يَقُولُ: اَلاَئِمَّةُ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ کُلُّهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ وَاَحَدَ عَشَرَ مِنْ وِلْدِهِ».

«و از زراره نقل شده که مي گويد: از ابو جعفر (امام باقر عليه السّلام) شنيدم که مي فرمود: امامان دوازده گانه همه از آل محمَّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم هستند و آنان عبارتند از: علي بن ابي طالب و يازده فرزندش».

پس از آنکه ابن صبّاغ اين مطالب را به صورت مقبول و بدون چون و چرا از ارشاد نقل کرده، اضافه مي کند که ابن خشّاب در کتاب «مواليد اهل البيت» سند را به علي بن موسي عليه السّلام مي رساند که فرمود: «خلف صالح از نسل ابي محمَّد حسن بن علي است و او صاحب الزمان و قائم مهدي است».

«عَلِيُّ بْنُ مُوسيَ الرِّضا عليه السّلام اَنَّهُ قالَ: الْخَلَفُ الصّالِحُ مِنْ وِلْدِ اَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَهُوَ صاحِبُ الزَّمانِ الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ».

اما نصّ بر امامت وي از جانب پدرش آن است که محمَّد بن علي بن بلال مي گويد: «دستور ابي محمَّد حسن بن علي عسکري به من آمد و آن وقت از عمر آن حضرت فقط دو سال مانده بود، به من از جانشين خود خبر داد، سپس وقتي که فقط سه روز از عمرش ‍ باقي مانده بود به من خبر داد که جانشين او بعد از وي فرزندش خواهد بود».

ناگفته نماند که ابن صبّاغ با آنکه مالکي مذهب است اين مطالب حقّه را بدون کوچکترين ترديد نقل مي کند و اين مي رساند که مطلب براي اين دانشمند و امثال وي کاملاً روشن و آفتابي بوده است و گر نه يک نفر از اهل سنّت، آن هم از علمايشان چگونه مي تواند با اين صراحت و بي پرده سخن بگويد!

7 - قرماني، ابو العباس احمد بن يوسف دمشقي (متوفاي 1019 هجري) مي گويد:

«اَلْفَصْلُ الْحادِي عَشَرَ فِي ذِکْرِ الْخَلَفِ الْصّالِحِ اَلاِْمام أبِي الْقاسِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ رَضِي اللّه عَنْهُ وَکانَ عُمْرُهُ عِنْدَ وَفاةِ اَبِيهِ خَمْسَ سِنِينَ آتاهُ اللّه فِيهاَ الْحِکْمَةَ کَما اُوتِيها يَحْيي عليه السّلام صَبِيّاً وَکانَ مَرْبُوعَ الْقامَةِ حَسَنَ الْوَجْهِ وَالشَّعْرِ، اَقْنَيَ اْلاَنْفِ اَجْلَي الْجَبْهَةِ». [17] .

يعني:

«فصل يازدهم کتاب در بيان حال خلف صالح امام ابي القاسم «م ح م د» فرزند حسن عسکري است که عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ولي خدا به وي حکمت (و امامت) عطا فرمود چنانکه به يحيي عليه السّلام داده شد، او متوسط القامه، زيبا موي، زيبا بيني [18] ، و گشاده پيشاني است».

معلوم مي شود که مسأله به قدري واضح، حتمي و يقيني بوده که اين مورخ حتي به ذکر قيافه و شمايل مبارک آن حضرت نيز پرداخته است و ولادت وي را از حتميّات دانسته و با جمله «الخلف الصالح الامام» از آن بزرگوار ياد کرده است.

8 - حافظ، ابو عبداللّه محمد بن يوسف کنجي شافعي (متوفاي 658 هجري) مانند ديگران رحلت حضرت عسکري و ولادت حضرت مهدي را بيان کرده و او را امام منتظر ناميده است، اينک عين کلام او را نقل مي کنيم:

«وَ قُبِضَ (الْعَسْکَريُّ عَلَيْهِ السَّلامْ) يَوْمَ الْجُمُعَةِ لِثَمانٍ خَلَوْنَ مِنْ رَبِيعِ اْلاَوَّلِ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مأَتَيْنِ وَلَهُ يَوْمَئِذٍ ثَمانٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً بِسُرَّ مَنْ رَأَي وَ دُفِنَ فِي الْبَيْتِ الَّذِي دُفِنَ فِيهِ اَبُوهُ وَ خَلَّفَ اِبْنَهُ وَهُوَ اْلاِمامُ الْمُنْتَظَرُ وَنَخْتِمُ الْکِتابَ وَ نَرِدُهُ مُنْفَرِداً». [19] .

يعني:

«امام عسکري - صلوات اللّه عليه - روز جمعه هشتم ربيع الاوَّل در سال 260 در سامرّا از دنيا رفت و در خانه اي که پدرش دفن شده بود دفن گرديد پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظر، کتاب کفاية الطالب را در اينجا تمام کرده و حالات امام منتظر را در کتابي مخصوص مي نگاريم».

ناگفته نماند که: اين عالم، کتاب کفاية الطالب في المناقب را در حالات حضرت عسکري - صلوات اللّه عليه - تمام کرده، آن وقت حالات حضرت مهدي عليه السّلام را در کتابي به نام:«البيان في اخبار صاحب الزمان» نوشته است. حاج خليفه در کشف الظنون [20] مي گويد: «البيان في اخبار صاحب الزمان للشيخ ابي عبداللّه محمد بن يوسف الکنجي المتوفي سنة 658» بنابراين، در نسبت اين کتاب به او شکي نيست.

البته جاي بسيار دقت است که اين حافظ مشهور به طور ارسال مسلّم مي گويد: «وهو الامام المنتظر»، خدايا! مطلب در نزد اين علما چقدر روشن و واضح و آشکار بوده که بدون هيچ دغدغه مي گويند: «وهو الامام المنتظر» سبحان اللّه! حيف که خلافت امويان و عبّاسيان و غيره مانع ترويج اين حقايق شد.

9 - شبراوي، عبداللّه بن محمد بن عامر شبراوي مصري شافعي (متوفاي 1172 هجري) مانند ديگر مورخين و محدّثين رحلت امام عسکري و ولادت امام مهدي عليهماالسّلام را چنين ذکر مي کند:

«اَلثّانِي عَشَرَ مِنَ اْلاَئِمَّةِ اَبُوالْقاسِمِ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ اْلاِمامُ قِيلَ هُوَ الْمَهْدِيُّ الْمُنْتَظَرُ، وُلِدَ اْلاِمامُ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ اِبْنُ اْلاِمامِ الْحَسَنِ الْخالِصِ رَضِيَ اللّه عَنْهُ بِسُرَّ مَنْ رأَي لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتَيْنِ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِخَمْسِ سِنينَ وَکانَ اَبُوهُ قَدْ اَخْفاهُ حِينَ وُلِدَ وَ سَتَرَ اَمْرَهُ لِصُعُوبَةِ الْوَقْتِ وَ خَوْفِهِ مِنْ الْخُلَفاء... وَکانَ اْلاِمامُ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ يُلَقَّبُ اَيْضاً بِالْمَهْدِيِّ وَالْقائِمِ وَالْمُنْتَظَرِ وَالْخَلَفِ الصّالِحِ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَاَشْهَرُها الْمَهْدِيُّ وَلِذلِکَ ذَهَبَتِ الشِّيعَةُ: اَنَّهُ الّذِي صَحَّتِ اْلاَحادِيثُ بِأنَّهُ يَظْهَرُ فِي آخِرِ الزَّمانِ وَاَنَّهُ مَوْجُودٌ فِي السِّرْدابِ». [21] .

يعني:

«دوازدهمين امام ابوالقاسم «م ح م د» حجّت است، گويند: مهدي منتظر، اوست. امام «م ح م د» حجّت پسر امام حسن خالص در شب نيمه شعبان سال 255، پنج سال پيش از وفات پدرش به دنيا آمد، پدرش ولادت او را به علت دشواري وقت و ترس از خلفا... مخفي نگاه داشته بود، امام «م ح م د» حجّت، لقبش مهدي، قائم، منتظر، خلف صالح، صاحب الزمان بود، اشهر القابش همان «مهدي» است. لذا شيعه معتقد شده است او همان است که احاديث صحيحه مي گويند در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و او در «سرداب» موجود است».

در اينجا سه نکته را يادآور مي شويم:

اوَّل:

جريان سرداب را در گذشته گفتيم که سرداب قداستش فقط به علت معبد بودن است و عسکريين عليهماالسّلام در آن عبادت مي کردند و امام زمان عليه السّلام نه در سرداب غايب شده و نه در سرداب است و نه از آن ظهور خواهد کرد و اين به غلط مشهور شده است.

دوّم:

اينکه مي گويند: «شيعه به مهدي موعود بودن او معتقد شده است» گفته شد که دلايل اهل سنّت نيز او را مهدي موعود مي دانند، چنانکه در فصل قبلي نقل گرديد.

سوّم:

در کلام شبراوي و ديگران گذشت که امام حسن عسکري عليه السّلام ولادت پسرش را از خوف خلفا مخفي نگاه داشته بود، مي گوييم چرا مخفي نگاه داشته بود، چرا ولادت يک نفر را مخفي نگاه دارند و چرا از خلفا بترسند؟ اين نيست مگر به جهت آنکه معلوم شده بود که مهدي موعود فرزند حسن عسکري عليهماالسّلام است والاّ علّتي نبود که وي را مخفي نگاه دارد.

10 - ابن عماد، عبدالحيّ بن احمد دمشقي حنبلي (متوفاي 1089 هجري) در حوادث سال 260 هجري مي گويد:

«وَفِيها تُوُفِّيَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْجَوادِ بْنِ عَلِي الرِّضاَ بْنِ مُوسَي الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ الْعَلَويِّ الْحُسَيْنِيِّ، اَحَدُ الاِْثْنَيْ عَشَرَ الَّذِينَ تَعْتَقِدُ الرّافِضَةُ فِيهِمُ الْعِصْمَةَ وَهُوَ والِدُ الْمُنْتَظَرِ مُحَمَّدٍ صاحِبِ السِّرْدابِ». [22] .

يعني:

«و در آن سال حسن بن علي بن جواد بن علي الرضا بن موسي کاظم بن جعفر صادق علوي حسيني وفات يافت، او يکي از دوازده نفري است که شيعه به عصمت آنان اعتقاد دارد و او پدر «محمَّد منتظر» صاحب سرداب مي باشد».

به نظر مي آيد اين مورخ و محدّث، چنانکه از کلماتش پيداست از نقل جريان اکراه دارد ولي به ناچار ولادت حضرت مهدي عليه السّلام را و اينکه او فرزند حسن عسکري عليه السّلام است اقرار و گواهي مي دهد، و اي کاش! ايشان دلايل گذشته را به نظر مي آورد و شايد در نظر داشته و مغلوب جوّ موجود شده است.

11 - عبداللّه بسمل راجع به ولادت حضرت مهدي عليه السّلام چنين مي گويد:

«اَلاِمامُ الْمَهْدِيُّ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ کُنْيَتُهُ اَبُوالْقاسِمِ، لَقَبُهُ الْحُجَّةُ وَالْمَهْدِيُّ وَالْخَلَفُ الصّالِحُ وَالْقائِمُ وَالْمُنْتَظَرُ وَصاحِبُ الزَّمانِ وَعُمْرُهُ عِنْدَ وَفاةِ اَبِيهِ خَمْسُ سِنيِنَ لکِنْ آتاهُ اللّهُ فِيهَا الْحِکْمَةَ». [23] .

يعني:

«اسم امام مهدي «محمَّد» و کنيه اش ابوالقاسم است، لقبش حجّت، مهدي، خلف صالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان مي باشد و در هنگام وفات پدرش پنج سال داشت، لکن در همان سن کم، خداوند به او حکمت عطا فرمود».

اين سخن نظير سخنان قبل است، ولادت حضرت، نزد صاحب کتاب، يقيني بوده و از عباراتش کاملاً معلوم مي شود که آن حضرت را امام و فرزند بلافصل حضرت عسکري عليه السّلام مي داند و جمله «لکِنْ آتاهُ اللّهُ فِيهاَ الْحِکْمَةِ»

يعني:

خداوند در آن پنج سالگي به او حکمت عطا کرده بود نظير (... وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّاً) [24] که در باره حضرت يحيي عليه السّلام است قسم به عمرم که اين عالم با اين بيان، امامت آن حضرت را قبول کرده است. چه بياني بالاتر از اين مي خواهيم؟!

12 - زِرِکلي، آن حضرت - صلوات اللّه عليه - را از اعلام شمرده و به ولادت و مدت عمرش تا رحلت پدرش اشاره کرده و چنين مي گويد:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ (الْخالِصِ) بْن عَلِي الْهادِيِّ اَبُوالْقاسِمِ آخِرُ اَلاَْئمَّةِ اَلاِْثْنَيْ عَشَرَ عِنْدَ اْلاِمامِيَّةِ وَ هُوَ الْمَعْرُوفُ عِنْدَهُمْ بِالْمَهْدِيِّ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَالْمُنْتَظَرِ وَالْحُجَّةِ... وُلِدَ فِي سامِرّا وَماتَ اَبُوهُ وَلَهُ مِنَ الْعُمْرِ نَحْوُ خَمْسِ سنين...وَقِيْلَفِي تارِيخ ِمَوْلِدِهِ لَيْلَةَ نِصْفِ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ». [25] .

يعني:

«محمَّد بن حسن عسکري (خالص) فرزند علي هادي ابوالقاسم آخرين ائمه دوازده گانه نزد اماميّه مي باشد و او نزد اماميّه به مهدي، صاحب الزمان، منتظر و حجّت معروف است و در سامرّا به دنيا آمده است و وقتي پدرش فوت کرد، او پنج سال داشت. بعضي تولد او را شب نيمه شعبان سال 255 دانسته اند».

اصلاً اين عبارات نوراني در باره انساني که بيش از پنج سال عمر نداشته و از اعلام است جز امامت و مهدي موعود بودن چه معنايي مي تواند داشته باشد؟ اي کاش! زرکلي مقداري به خودش زحمت داده رواياتي را که در فصل گذشته گفته ايم به نظر مي آورد و آن وقت مي ديد آيا امام دوازدهم بودن آن حضرت «عندالاماميّه» است يا «عندالاماميّه واهل السنّه» مي باشد.

13 - ديار بکري، حسين بن محمد بن حسن مالکي (متوفاي 982) در مکّه معظمه در باره ولادت و نسب آن حضرت چنين مي گويد:

«الثّانِي عَشَرَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضا يُکَنّي اَباَالْقاسِمِ وَ لَقّبَهُ الاِمامِيَّةُ بِالْحُجَّةِ وَالْقائِمِ وَالْمَهْدِيِّ وَالْمُنْتَظَرِ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَهُوَ عِنْدَهُمْ خاتَمٌ لِلاِثْنَيْ عَشَرَ اِماماً... اُمُّهُ اُمُ وَلَدٍ اسْمُها صَيْقَلُ وَ قِيلَ: سَوْسَنُ وقيلَ: نَرْجِسُ وَقِيلَ: غَيْرُذلِکَ، وُلِدَ فِي سُرَّ مَنْ رَأَي فِي الثّالِثِ وَالْعِشْرِينَ مِنْ رَمَضانَ سَنَةَ ثَمانِينَ وَ خَمْسِينَ وَ مأَتَيْنِ». [26] .

يعني:

«امام دوازدهم «م ح م د» پسر حسن، پسر علي، پسر محمد، پسر علي الرضاست، کنيه اش ‍ ابوالقاسم مي باشد، شيعه به او لقب حجّت، قائم، مهدي، منتظر، و صاحب الزمان داده است، از نظر شيعه او تمام کننده و خاتم امامان دوازده گانه است... مادرش کنيزي است به نام صيقل و به قولي سوسن و به قولي نرجس و غير از آن نيز گفته اند، ايشان در روز بيست و سوم رمضان، سال 258 هجري در سامرّا متولّد شد».

همين مورخ، ضمن ذکر رحلت امام عسکري عليه السّلام باز به ولادت حضرت مهدي صلوات اللّه عليه - اشاره کرده و چنين مي گويد:

«وَفِي سَنَةِ سِتِّينَ وَ مأَتَيْنِ ماتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْجَوادِ بْنِ الرِّضا الْعَلَويِّ اَحَدُ اْلاَئِمَّةِ الاِثْنَيْ عَشَرَ الَّذِينَ تَعْتَقِدُ اْلاِمامِيَّةُ الرّافِضيَّةُ عِصْمَتَهُمْ وَ هُوَ والِدُ مُنْتَظَرِهِمْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ». [27] .

يعني:

«در سال 260 حسن بن علي عسکري يکي از امامان دوازده گانه که شيعه به عصمت آنان عقيده دارد از دنيا رفت و او پدر محمَّد بن الحسن است که شيعيان انتظارش را مي کشند».

اين عبارتهاي نوراني و امثال آنها نشان مي دهند که ولادت آن حضرت، نزد اهل سنّت از اوضح واضحات و اظهر من الشمس بوده است و دورانهاي تاريک بني اميّه و بني عبّاس وغيره نگذاشته آنچه در کتابهاست به زبان آورده و مانند جهان تشيع، ترويج شود، چنانکه مشروحاً در مقدّمه گفته شد. و اينکه انتظار مهدي موعود - عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف - را به شيعه نسبت داده و مي گويند: او امام دوازدهم نزد شيعه است، علتش غفلت از دلايلي است که در فصل سابق گفته شد و گر نه آنکه در کتابهاي مشهور و معتبر مي خوانند که رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم به امام حسين عليه السّلام فرمود:

«اِنَّ اللّهَ اخْتارَ مِنْ صُلْبِکَ يا حُسَيْنُ تِسْعَةَ أَئمَّةٍ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ...». و يا فرمود: «اَنْتَ حُجَّةٌ، اِبْنُ حُجَّةٍ اَخُو حُجَّةٍ وَاَبُو حُجَجِ تِسْعَةٍ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ».

چطور مي توانند بگويند که او از نظر شيعه امام دوازدهم است و يا او کسي است که شيعه او را «منتظر» مي داند؟!

14 - ابن خلکان، ابوالعبّاس شمس الدين برمکي اربلي شافعي در باره ولادت، سن، مادر و پدر آن حضرت، چنين مي گويد:

«اَبُو الْقاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ بْنِ عَلِي الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ ثانِي عَشَرَ اَلاَْئِمَّةِ اْلاِثْنَيْ عَشَرَ عَلَي اِعْتِقادِ الشِّيْعَةِ الاِمامِيَّةِ الْمَعْرُوفُ بِالْحُجَّةِ وَهُوَ الَّذِي تَزْعمُ الشِّيعَةُ اَنَّهُ الْمُنْتَظَرُ وَالْقائِمُ وَالْمَهْدِيُّ... کانَتْ وِلادَتُهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مُنْتَصَف شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ وَلَمّا تُوُفِّيَ اَبُوهُ وَقَدْ سَبَقَ ذِکْرُهُ کانَ عُمْرُهُ خَمْسَ سِنينَ وَاسْمُ اُمِّهِ «خَمْطٌ» وقيل نَرْجِسُ... ذَکَرَ ابْنُ اْلاَزْرَقِ فِي تارِيخِ «مَيّافارقين» اَنَّ الْحُجَّةَ الْمَذْکُورَ وُلِدَ تاسِعَ شَهْرِ رَبِيع اْلاَوَّلِ سَنَةَ ثَمانٍ وَ خَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ...». [28] .

يعني:

«ابوالقاسم محمَّد بن حسن عسکري بن علي هادي بن محمد جواد، دوازدهمين امام از امامان دوازده گانه بنا بر اعتقاد شيعه مي باشد و معروف است به حجَّت و او همان است که شيعه معتقد است او منتظر، قائم و مهدي مي باشد... ولادتش روز جمعه نيمه شعبان سال 255 بوده وقتي که پدرش وفات يافت - که ذکرش گذشت - پنج سال داشت، اسم مادرش «خمط» و بعضي نرجس گفته اند... ابن ازرق در تاريخ «ميّافارقين» گفته است که حجّت مذکور در نهم ماه ربيع الاَوَّل سال 258 متولد شده است».

در اينجا نيز مي بينيم که اين مورّخ معروف، ولادت آن حضرت را به طور ارسال مسلم مي نويسد و از «ابن ازرق» نيز نقل مي کند، او نيز مانند ديگران مسأله سرداب را عنوان کرده - که در گذشته در باره آن سخن گفته شد - اين نقلها نشان مي دهد که در ولادت آن حضرت و فرزند بلافصل حضرت عسکري عليه السّلام بودن آن مطلقاً شک و شبهه اي نبوده است و گر نه اين چنين بي دغدغه نقل نمي کردند.

15 - قاضي بهلول بهجت در باره امام عسکري عليه السّلام مي گويد: «امام عسکري در سال 260 هجري از دنيا رحلت فرمود و در سامرّا با پدر بزرگوارش در يک مقام مدفون است، فرزندش فقط وليعصر و زمان، حضرت محمَّد بود». [29] .

ايشان مي گويد: «امام القائم المهدي صاحب العصر والزمان در تاريخ 255 هجري در 15 شعبان متولد شد، مادرش امّ ولد و اسمش نرجس خاتون بود و او پنج سال داشت که پدرش از دنيا رفت.... امام تا به حال زنده بوده و وقتي که خدا بخواهد ظهور نموده و روي زمين را از عدل، مالامال خواهد نمود». [30] .

ناگقته نماند که اين دانشمند معروف چنانکه کلماتش نشان مي دهد؛ مانند يک شيعه کامل، به امام عصر - صلوات اللّه عليه - اعتقاد دارد.

16 - حافظ ابن خشّاب ابي محمد عبداللّه بن نصر بغدادي (متوفاي 567 هجري) چنين مي گويد:

«فِي ذِکْرِ الْخَلَفِ الصّالِحِ عَنِ الرّضا عليه السّلام قالَ اَلْخَلَفُ الصّالِحُ مِنْ وِلْدِ اَبِي مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي وَهُوَ صاحِبُ الْزَّمانِ وَهُوَ الْمَهْدِيُّ». [31] .

يعني:

«امّا سخن در باره خلف صالح (مهدي موعود) آن است که از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده که فرمود: مهدي موعود از فرزندان حسن بن علي عسکري است و اوست صاحب الزمان و اوست مهدي».

حافظ قندوزي حنفي اين سخن را از غاية المرام از ابن خشّاب چنين نقل مي کند:

«عَنْ اِبْنِ الْخَشّابِ قالَ: حَدَّثَنا صَدَقَةُ بْنُ مُوسي قالَ: حَدَّثْنا اَبِي عَنْ عَلِي الرِّضا بْنِ مُوسيَ الْکاظِمِ قالَ: الْخَلَفُ الصّالِحُ مِنْ وِلْدِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْکَريِّ، هُوَ صاحِبُ الزَّمانِ وَهُوَ الْمَهْدِيُّ». [32] .

17 - ابْن ابي الثلج بغدادي (متوفاي 325) در باره ولادت حضرت و پدر بزرگوارش ‍ مي گويد:

«وُلِدَ الْخَلَفُ عليه السّلام سَنَةَ ثَمانٍ وَخَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ (258) وَمَضَي اَبُو مُحَمَّدٍ وَللْخَلَفِ عَلَيْهِ السَّلامُ سَنَتانِ وَاَرْبَعَةُ اَشْهُرٍ، اُخِذَ عَنِ الْحافِظِ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِيرٍ الطَّبَرِي صاحِبِ الْتارِيخِ». [33] .

يعني:

«خلف صالح (امام زمان عليه السّلام) در سال 258 به دنيا آمد، آنگاه که پدرش ابو محمَّد از دنيا رفت، مهدي عليه السّلام دو سال و چهار ماه داشت، اين سخن از محمد بن جرير طبري صاحب تاريخ معروف، اخذ شده است».

18 - جمال الدين احمد بن علي الحسيني معروف به ابن عقبه (متوفاي 828 هجري) چنين گفته است:

«وَاَمّا عَلِيُّ الْهادِيُّ فَيُلَقَّبُ بِالْعَسْکَرِيِّ لِمَقامِهِ بِسُرَّ مَنْ رَأَي وَکانَتْ تُسَمّيَ الْعَسْکَرَ... وَاَعْقَبَ مِنْ رَجُلَيْنِ هُما اْلاِمامُ الْهُمامُ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِيُّ وَکانَ مِنَ الزُّهْدِ وَالْعِلْمِ عَلَي اَمْرٍ عَظِيِمٍ وَ هُوَ والِدُ اْلاِمامِ مُحَمَّدٍ الْمَهْدِيِّ - صلوات اللّه عليه - ثانِي عَشَرَ الاَئِمَّةِ عِنْدَ الاِمامِيَّةِ وَهُوَ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ عِنْدَهُمْ مِنْ اُمِّ وَلَدٍ اِسْمُها نَرْجِسُ». [34] .

يعني:

«علي هادي عليه السّلام لقبش عسکري است چون در سامرّا که عسکر ناميده مي شد سکونت داشت از نسل وي دو نفر است يکي امام ابو محمَّد الحسن العسکري است که در زهد و علم مقام بزرگي داشت و او پدر امام محمَّد مهدي - صلوات اللّه عليه - امام دوازدهم در نزد اماميه است و او همان قائم منتظر نزد آنان است و از کنيزي به نام نرجس متولد شده است».

ناگفته نماند که مرحوم شيخ آقابزرگ کتاب عمدة الطالب را در «الذّريعه» نقل کرده و آن را از کتب شيعه دانسته است. مرحوم محدّث قمّي در الکني والالقاب فرموده: «کانَ مِنْ اَعاظِمِ اْلاِمامِيَّةِ». و نيز حاجي خليفه آن را در کشف الظنون آورده است. عبارت فوق نشان مي دهد که او از اهل سنّت بوده است. واللّه العالم.

19 - خواجه پارسا (متوفاي 822) - که از بزرگان مذهب حنفي است - راجع به ولادت، پدر، مادر و فرزند بلافصل بودن حضرت مهدي عليه السّلام چنين گفته است:

«وَ مِنْ اَئمَّةِ اَهْلِ الْبَيْتِ الطَّيِّبِينَ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَريُّ... وَماتَ وَدُفِنَ بِجَنْبِ اَبِيهِ... وَلَمْ يَخْلِفْ وَلَداً غَيْرَ اَبِي الْقاسِمِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَظَرِ الْمُسَمّيَ بِالْقائِمِ وَالحُجَّةِ وَالْمَهْدِيِّ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَخاتَمِ اْلاَئِمَّةِ الاِْثْنَيْ عَشَرَ عِنْدَ الاِْمامِيَّةِ وَکانَ مُوْلِدُ الْمُنْتَظَرِ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وخَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ، اُمُّهُ اُمُّ وَلَدٍ يُقالُ لَها نَرْجِسُ». [35] .

اين عالم معروف نيز با اين عبارات نوراني، رحلت و محل دفن حضرت عسکري عليه السّلام را معين کرده و آنگاه به يگانه فرزند بودن امام مهدي عليه السّلام تصريح مي کند و همان القاب را بيان مي دارد که شيعه از امامان عليهم السّلام نقل کرده و از مادر والامقامش نيز نام مي برد و تاريخ ولادتش را نيز تعيين مي نمايد.

نگارنده يقين دارد که اگر خواجه پارسا دلايل فصل سابق کتاب را پيدا کرده و در نظر مي آورد از گفتن «عندالاماميه» مسلماً صرف نظر کرده و «عندالمسلمين» مي گفت. ولي با در نظر گرفتن ادله فصل سابق، مطلب کاملاً آسان است.

20 - حافظ قندوزي حنفي، باب 79 ينابيع المودّه به نام: «الباب التاسع والسبعون في ذکر ولادة القائم المهدي عليه السّلام وزايجة ولادته...» را به ولادت حضرت مهدي صلوات اللّه عليه - اختصاص داده است و در آن باب، ولادت آن بزرگوار را از کتاب غيبت شيخ طوسي، صواعق محرقه ابن حجر و فصل الخطاب خواجه پارسا و در ابواب ديگر از شعراني و امثال او به طور ارسال مسلم نقل کرده است.

21 - ابن طلحه، کمال الدين شافعي (متوفاي 654) راجع به حضرت امام حسن عسکري عليه السّلام فرموده: بزرگترين منقبت و مزيّتي که خدا به او عطا فرموده آن است که: مهدي موعود از صلب او و متولد از اوست، اينک عين عبارت کتاب:

«أَمّا اسْمُهُ (الْعَسْکَري عليه السّلام) الْحَسَنُ وَ کُنْيَتُهُ اَبُو مُحَمَّدٍ وَلَقَبُهُ الْخالِصُ وَأَمّا مَناقِبُهُ فَاعْلَمْ اَنَّ الْمَنْقَبَةَ الْعُلْيا وَالْمَزِيَّةَ الْکُبْري الَّتِي خَصَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِها وَقَلّدَهُ فَرِيدَها... اِنَّ الْمَهْدِيَّ مُحَمَّداً نَسْلُهُ الْمَخْلُوقُ مِنْهُ وَوَلَدُهُ الْمُنْتَسَبُ اِلَيْهِ». [36] .

ايشان در باب دوازدهم که در باره مهدي موعودعليه السّلام به طورمفصل سخن گفته و راجع به ولادت،نسب،تاريخ ولادت،نام مادر، القابش و غيره چنين گفته است:

«فَاَمّا مُوْلِدُهُ فَبِسُرَّ مَنْ رَأَي فِي ثالِثٍ وَ عِشْرِينَ سَنَةَ ثَمانٍ وَخَمْسِينَ وَمأَتَيْنِ لِلْهِجْرَةِ وَاَمّا نَسَبَهُ اَباً وَاُمّاً فَاَبُوهُ الْحَسَنُ الْخالِصُ بْنُ عَلِي الْمُتَوکّلِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقانِعِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضا بْنِ مُوسيَ الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ بْنِ عَلِيٍّ زَيْنِ الْعابِدِينَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْزَّکِيِّ بْنِ عَلِيٍّ الْمُرْتَضي اَمْيرِ الْمُؤ مِنينَ وَ قَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُ ذلِکَ مُفَصَّلاً وَاُمُّهُ اُمُّ وَلَدٍ تُسْمّي صَيْقَل... وَ أَمّا اِسْمُهُ فَمُحَمَّدٌ وَکُنْيَتُهُ اَبُو الْقاسِمِ وَلَقَبُهُ الْحُجَّةُ وَالْخَلَفُ الْصّالِحُ وَ قِيلَ الْمُنْتَظَرُ». [37] .

يعني:

«ولادتش در بيست و سوم [38] سال 258 هجري، در شهر سامرّا بوده امّا نسب او از طرف پدر و مادر: پدرش حسن خالص فرزند علي متوکل، پسر محمد قانع، فرزند علي الرضا، پسر موسي کاظم، پسر جعفر صادق، پسر محمد باقر، پسر علي زين العابدين، پسر حسين زکي پسر علي مرتضي امير المؤ منين که حالاتش به طور مفصل ياد شده است، اما مادرش کنيزي به نام صيقل است... و نام خودش محمَّد، کنيه اش ابوالقاسم، لقبش حجّت و خلف صالح و به قولي منتظر مي باشد».

ببينيد اين مورّخ معروف - که از اساطين شافعيه است - چطور مانند يک شيعه با کلمات درخشان و نوراني، حالات و نسب آن حضرت را ترسيم مي کند که عقل حيران است و اين نشان مي دهد که اين حقايق و واقعيات در عصر صاحب کتاب، چقدر روشن و آشکار و مسلّم بوده که يک مورّخ و محدّث شافعي پا در رکاب کرده و چنين مي گويد.

البته ابن طلحه بعد از گفتن اين سخنان و نقل احاديث مهدي از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مي گويد: اگر معترضي بگويد که اين احاديث در باره مهدي صحيح و مورد اتّفاق است و صحيح و صريحند در اينکه مهدي از نسل فاطمه و رسول خداصلّي اللّه عليه و آله و سلّم و از عترت اوست و نامش نام آن حضرت است و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد و او از نسل عبدالمطلب و از سادات اهل بهشت است، ولي اين روايت دلالت نمي کند که او حتماً ابوالقاسم محمَّد بن حسن حجّت و خلف صالح است؛ چون اولاد فاطمه زياد است و هر که تا روز قيامت از نسل فاطمه به دنيا بيايد مي شود گفت از نسل او و از عترت طاهره و از اهل بيت است، علي هذا با همه اين دلايل باز دليل ديگري احتياج است که اثبات کند منظور از احاديث فوق، همان مهدي موعود فوق است.

آن وقت، صاحب کتاب، شروع به جواب دادن کرده و در پنج يا شش صفحه اعتراض ‍ فوق را آورده و جواب داده که منظور رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم همان مهدي فرزند بلافصل امام حسن عسکري عليه السّلام است، خوانندگان را به مطالعه آن توصيه مي کنم.

ولي حيف که اين دانشمند، مورّخ و محدّث شافعي، دلايلي را که ما در فصل سابق آورديم نياورده و به آنها استدلال نکرده است؛ اگر يک دفعه مي فرمود که در مقتل خوارزمي و در ارجح المطالب آمده که رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم به امام حسين عليه السّلام فرمود: «... أَنْتَ اَبُو حُجَجِ تِسْعَةٍ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ» جواب کاملاً تمام و کافي بود و اعتراض معترض، قطع مي گرديد.

22 - شمس الدين، ابو المظفر سبط ابن جوزي حنفي (متوفاي 654هجري) راجع به حضرت مهدي عليه السّلام چنين گفته است:

«هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسيَ الرِّضاَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ وَ کُنْيَتُهُ اَبُو عَبْدِاللّهِ وَاَبُوالْقاسِمِ وَهُوَ الْخَلَفُ الْحُجَّةُ صاحِبُ الزَّمانِ، الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ وَهُوَ آخِرُ اْلاَئِمَّةِ اَنْبأنا عَبْدُالْعَزيزِ بْنُ مُحَمُودِ بْنِ الْبَزّازِ عَنْ ابْنِ عُمَرَ قالَ: قالَ رَسُولُ اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمانِ رَجُلٌ مِنْ وِلْدِي اِسْمُهُ کَاِسْمِي وَ کُنْيَتُهُ کَکُنْيَتِي يَمْلاُ اْلاَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً فَذَلِکَ هُوَ الْمَهْدِيُّ...». [39] .

يعني:

«او محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب و کنيه اش ابو عبداللّه و ابوالقاسم است و او خلف حجّت، صاحب زمان، قائم منتظر و آخرين ائمه است. عبدالعزيز بن محمود بن بزاز به نقل از ابن عمر به ما گفت که رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: در آخر زمان مردي از فرزندانم که اسم او مثل اسم من و کنيه او مثل کنيه من است خارج مي شود و زمين را پر از عدل مي کند همانطور که از ظلم پر شده باشد، او همان مهدي است».

اين دانشمند که اول حنبلي بوده و بعد مذهب حنفي را اختيار کرده بي هيچ شک و ترديدي، دوازده امام عليهم السّلام را نقل کرده و صريحاً اظهار مي دارد که منظور رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم از حديث «يخرج...» همان فرزند بلافصل حسن عسکري - صلوات اللّه عليه - است و مي گويد: حجّت و صاحب الزمان و قائم منتظر، اوست. آنگاه قول اماميه را که امام زمان عليه السّلام زنده است به صورت مقبول نقل کرده و به استدلال آنها اشاره مي کند و با نقل قصيده ابوالفضل يحيي بن سلامه که در مدح ائمّه عليهم السّلام سروده است، سخن خود را به پايان مي برد.

23 - سيد مؤ من شبلنجي شافعي مصري مي نويسد: «رحلت ابو محمد حسن بن علي در روز جمعه هشتم ربيع الا ول سال 260 بود و از فرزندان، فقط پسرش محمّد را باقي گذاشت». [40] .

آن وقت در فصل بعدي در باره ولادت، حالات، شمائل، مادر و نوّاب آن حضرت چنين مي گويد:

«فَصْلٌ فِي ذِکْرِ مَناقِبِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْخالِصِ بْنِ عَلِي الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِي الرِّضاَ بِنْ مُوسَي الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ بْنِ عَلِي زَيْنِ الْعابِدِينَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ رَضِيَاللّه عَنْهُمْ».

اين عالم پس از ذکرنسب مبارک آن حضرت چنين مي گويد:«مادرش ام ولدي است به نام نرجس و به قولي صيقل و به قولي سوسن، کنيه اش ابوالقاسم و اماميه به او لقب حجّت، مهدي، خلف صالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان داده اند ولي از همه مشهورتر همان «مهدي» است. آن حضرت متوسط القامه و زيباروي بود، موي سرش به شانه اش ‍ مي افتاد، بيني زيبا [41] و پيشاني گشاده داشت و در زمان معتمد عبّاسي، محمَّد بن عثمان، دربانش بود؛ چنانکه ابن صبّاغ در فصول المهمّه گفته است او به عقيده اماميه آخرين امام از امامان دوازده گانه است...».

در تاريخ ابن الوردي آمده است که: «محمد بن حسن خالص در سال 255 به دنيا آمد... شيخ ابو عبداللّه محمد بن يوسف کنجي در کتاب «البيان في اخبار صاحب الزمان» مي گويد: از دلايلي که بر زنده ماندن مهدي تا امروز دلالت دارد آن است که زنده ماندنش محال نيست؛ چنانکه از اولياء اللّه عيسي بن مريم و خضر و الياس و از دشمنان خدا، دجّال و ابليس زنده اند...».

البته مکرّر گفته ايم که بعضي از مطالب را منحصر به شيعه دانستن، غفلت و يا عدم توجه به منقولات کتب خودشان است و گر نه به طور عيان مي ديدند که آنچه شيعه مي گويد، کتابهاي اهل سنّت نيز همان را مي گويد.

24 - عبدالوهاب شعراني شافعي مصري (متوفاي 973 هجري) در باره حضرت مهدي عليه السّلام چنين مي گويد:

«... وَ هُوَ مِنْ اَوْلادِ الاِمامِ حَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ وَ مَوْلِدُهُ عَلَيْهِ السَّلام لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِأَتَيْنِ وَ هُوَ باقٍ اِلي اَنْ يَجْتَمِعَ بِعيسيَ بْنِ مَرْيَمَ عليهماالسّلام فَيکُونَ عُمُرُهُ اِلي وَقْتِنا هذا - وَهُوَ سَنَةُ ثَمانٍ وَ خَمْسِينَ وَ تِسْعَمأَةٍ سَبْعَمِأَةِ سَنَةٍ وَ سِتَّ سِنِينَ». [42] .

يعني:

«و او از اولاد امام حسن عسکري و تولدش نيمه شعبان سال 255 مي باشد و او باقي مي ماند تا با عيسي بن مريم عليهماالسّلام اجتماع کند. و عمر شريفش تا زمان ما که اکنون سال 958 است، 706 سال مي باشد».

ناگفته نماند که کلام شعراني در فصل سابق در بند چهاردهم در رابطه با اينکه امام زمان عليه السّلام فرزند بلافصل امام حسن عسکري عليه السّلام است، گذشت و در اينجا به مناسبت تصريح به ولادت آن حضرت آورده ايم. و نيز گذشت که در حساب اشتباه شده و در زمان وي از عمر آن حضرت 703 سال گذشته بود، نه 706 سال.

به هر حال، اين عالم مشهور و مقبول نزد اهل سنّت هم ولادت آن حضرت را يقين دارد و هم فرزند بلافصل حضرت عسکري بودنش را، به همين خاطر، عين کلام او را سيّد مؤ من شبلنجي شافعي در نورالابصار، ص 170، باب ثاني، ذيل «تتمّة في الکلام علي اخبار المهدي» و محمّد صبّان در اسعاف الراغبين حاشيه نورالابصار، ص 141 و حافظ حنفي قندوزي در ينابيع المودّه، ص 470، باب 85 از يواقيت و جواهر شعراني به صورت قبول و ارسال مسلّم نقل کرده اند.

25 - محي الدين بن عربي راجع به آن حضرت ولادت و نسبش مي گويد:

«وَاعْلَمُوا اَنَّهُ لابُدَّ مِنْ خُرُوجِ الْمَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلامُ... وَ هُوَ مِنْ عِتْرَةِ رَسُولِ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مِنْ وِلْدِ فاطِمَةَ رَضِيَ اللّهُ عَنْها، جَدُّهُ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ وَوالِدُهُ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِيُّ اِبْنُ اْلاِمامِ عَلِي الْنَّقِيِّ (بالنون) اِبْنِ مُحَمَّدٍ الْتَّقِيِّ (بالتاء) اِبْنِ الاِمامِ عَلِيٍّ الرِّضا، اِبْنِ الاِمامِ مُوسيَ الْکاظِمِ، ابْنِ الاِمامِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ، اِبْنِ الاِمامِ مُحَمَّدٍ الْباقِرٍ، اِبْنِ الاِمامِ زَيْنِ الْعابِدِينَ عَلِيٍّ، اِبْنِ الاِمامِ الْحُسَيْنِ، اِبْنِ الاِمامِ عَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ، يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمَ رَسُولِ اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم يُبايِعُهُ الْمُسْلِمُونَ بَيْنَ الرُّکْنِ وَالْمَقامِ». [43] .

يعني:

«بدانيد که مهدي عليه السّلام حتماً خروج خواهد کرد... و او از عترت رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و از فرزندان فاطمه - رضي اللّه عنها - است و جدّش حسين بن علي بن ابي طالب و پدرش حسن عسکري، فرزند امام علي نقي، فرزند محمد تقي، فرزند امام علي الرضا، فرزند امام موسي کاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمد باقر، فرزند امام زين العابدين علي، فرزند امام حسين، فرزند امام علي بن ابي طالب - رضي اللّه عنهم - مي باشد. اسم او با اسم رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم قرين است و مسلمين بين رکن و مقام با او بيعت خواهند کرد».

ناگفته نماند که شعراني اين سخن را در اليواقيت و الجواهر، ج 2، مبحث 65 و محمد صبّان در اسعاف الراغبين، حاشيه نور الابصار، ص 141، و عدوي حمزاوي مالکي مصري در مشارق الانوار، ص 112 «الفصل الثاني في المهدي و...» از فتوحات مکيّه محي الدين بن عربي نقل کرده اند و ما آن را در بحث سابق، تحت رقم 14 در رابطه با اينکه مهدي عليه السّلام فرزند بلافصل حضرت عسکري عليه السّلام است نقل کرديم، براي تکميل مطلب به آنجا رجوع شود.

به هر حال، محي الدين بن عربي در اينجا هم نسب آن حضرت و هم فرزند بلافصل حضرت عسکري بودنش را قبول کرده، ولادتش نيز خود به خود از اين کلام روشن مي شود.

26 - شمس الدين محمد بن طولون دمشقي حنفي (متوفاي 953) در باره ولادت و ساير خصوصيات آن حضرت چنين مي گويد:

«وَثانِي عَشَرَهُمْ اِبْنُهُ (الْعَسْکَرِيِّ) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَهُوَ اَبُوالْقاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضا بْنِ مُوسَي الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ بْنِ عَلِي زَيْنِ الْعابِدِينَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ رَضِيَاللّه عَنْهُمْ» [44] .

چنانکه ملاحظه مي شود، اين مورّخ حنفي، نسب آن حضرت و فرزند بلافصل امام عسکري عليه السّلام بودنش را نقل کرده و پس از نقل عقيده اماميه در باره وي و اينکه آنان وي را منتظر، قائم و مهدي لقب داده اند در رابطه با ولادتش مي گويد:

«کانَتْ وِلادَتُهُ - رَضِي اللّهُ عَنْهُ - يَوْمَ الْجُمُعَةِ مُنْتَصَفَ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمِأَتَيْنِ وَلَمّا تُوُفِّيِ اَبُوهُ الْمُتَقَدِّمُ ذِکْرُهُ - رَضِيَ اللّهُ عَنْهُما - کانَ عُمْرُهُ خَمْسَ سِنِينَ وَاِسْمُ اُمِّهِ خَمْطٌ وَقِيل نَرْجِسُ».

يعني:

«ولادتش در روز جمعه نيمه شعبان سال 255 بوده و به وقت وفات پدرش که شرح حال او گذشت، سن وي پنج سال بود، نام مادرش خمط و به قولي نرجس ‍ است».

آنگاه اشعاري را که در اسامي و مدح دوازده امام عليهم السّلام سروده نقل مي کند و آنها به شرح ذيل است:



عَلَيْکَ بِالاَئِمَّةِ الاِْثْنَيْ عَشَرْ

مِنْ آلِ بَيْتِ الْمُصْطَفي خَيْرِ الْبَشَرْ



اَبُو تُرابٍ حَسَنٌ وَ حُسَيْنُ

وَ بُغْضُ زَيْنِ الْعابِدِينَ شَيْنٌ



مُحَمَّدٌ الْباقِرُ کَمْ عِلْمٍ دَري

وَالْصّادِقُ ادْعُ جَعْفَراً بَيْنَ الْوَري



مُوسيَ هُوَ الْکاظِمُ وَ ابْنُهُ عَلِيّْ

لَقِّبْهُ بِالرِّضا وَ قَدْرُهُ عَلِيّْ



مُحَمَّدٌ التَّقِيُّ قَلْبُهُ مَعْمُورُ

عَلِيُّ النَّقِيُّ دُرُّهُ مَنْثُورُ



وَالْعَسْکَرِيُّ الْحَسَنُ الْمُطَهَّرُ

مُحَمَّدٌ الْمَهْدِيُّ سَوْفَ يَظْهَرُ



يعني:

«بر تو باد دانستن امامان دوازده گانه از اهل بيت مصطفي بهترين مخلوقات».

«ابو تراب و حسن و حسين است و دشمني زين العابدين ناپسند است».

«محمد باقرکه داراي معلومات افزون بود،امام صادق را ميان مردم بخوان».

«موساي کاظم و پسرش علي که او را رضا لقب کن، مقامش والاست».

«محمد تقي که قلبش آباد از ايمان و علم و تقواست و علي نقي که مرواريدش پراکنده است».

«حسن عسکري، مطهر و مهدي موعود که حتماً ظهور خواهد کرد».

ناگفته نماند که: اين از کارهاي خداست که حقايق را به دست اين دانشمندان چنين حفظ و نگهداري فرموده است. و نيز نشان مي دهد که در ولادت آن حضرت و فرزند بلافصل حضرت عسکري بودنش با آنکه حضرت عسکري عليه السّلام ولادت وي را از خوف دشمنان مخفي نگاه داشته بود، ذرّه اي ترديد و ابهام وجود نداشته و مانند روز روشن، آشکار و معلوم همگان گرديده است.

27 - محمد صبّان نقل مي کند:

«قالَ الْقُطْبُ الشَّعْرانِيُّ فِي اليَواقِيتِ وَالْجَواهِرِ: اَلْمَهْدِيُّ مِنْ وِلْدِ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ مَوْلِدُهُ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمِأَتَيْنِ وَهُوَ باقٍ اِلَي اَنْ يَجْتَمِعَ بِعِيسيِ بْنِ مَرْيَمَ عليهماالسّلام». [45] .

يعني:

«قطب شعراني گفته است که: مهدي از اولاد حسن عسکري است، در سال 255 در نصف شعبان متولد شده، او زنده است تا با عيسي بن مريم در وقت ظهور، اجتماع نمايند».

بنابراين، محمد صبّان با نقل اين کلام از شعراني از معتقدين به ولادت آن حضرت مي باشد.

28 - همچنين ايشان در ينابيع المودّه در شرح دائره شيخ صلاح الدين صفدي نقل کرده که مي گويد:

«اِنّ الْمَهْدِيَّ الْمَوْعُودَ هُوَ الاِمامُ الثّانِي عَشَرَ مِنَ اْلاَئِمَّةِ أَوَّلُهُمْ سَيِّدُنا عَلِيُّ وَآخِرُهُمْ الْمَهْدِيُّ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ نَفَعَناَ اللّهُ بِهِمْ». [46] .

يعني:

«مهدي موعود همان امام دوازدهم است، اول آنان آقاي ما علي و آخر آنان مهدي عليهماالسّلام است».

ناگفته نماند که: کلام صفدي - چنانکه در مطلب اول اين کتاب مشروحاً گذشت - در عين حال که بر ولادت حضرت مهدي عليه السّلام دليل است، شرح روايت متواتر «يَکُونُ بَعْدِي اِثْنا عَشَرَ خَلِيفَةً» نيز مي باشد.

29 - شيخ سليمان حنفي قندوزي باب 82 کتاب ينابيع المودّه را با اين عنوان شروع کرده است:

«الاِمامُ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِيُّ أري وَلَدَهُ الْقائِمَ الْمَهْدِيَّ بِخَواصِّ مَوالِيهِ وَاَعْلَمَهُمْ اَنَّ الاِمامَ بَعْدَهُ وَلَدُهُ رَضِيَ اللّه عَنْهُما».

يعني:

«امام حسن عسکري عليه السّلام فرزندش مهدي قائم عليه السّلام را به خواص يارانش ‍ نشان داد و به آنان فهماند که امام بعد از وي پسرش مي باشد».

آنگاه از کتاب غيبت (ظاهراً غيبت شيخ طوسي) از ابي غانم خادم امام عسکري عليه السّلام نقل کرده که گفت:

«وُلِدَ لاَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ مَوْلُودٌ فَسَمّاه مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَي اَصْحابِهِ يَوْمَ الْثالِثِ وَقالَ: هذا اِمامُکُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْکُمْ وَهُوَ الْقائِمُ الَّذِي تَمْتَدُّ عَلَيْهِ الاَعْناقُ بِالاِنْتِظارِ فَإ ذاَ امْتَلاَتِ اْلاَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْماً خَرَجَ فَمَلاَها قِسْطاً وَعَدْلاً».

يعني:

«براي ابو محمد حسن عسکري عليه السّلام مولودي به دنيا آمد، اسم او را محمد گذاشت و در روز سوم ولادت، او را به اصحاب خويش نشان داد و فرمود: اين امام شماست بعد از من و جانشين من است در ميان شما و او همان قائم منتظر است که گردنها به سوي او کشيده مي شود و انتظار او را مي کشند؛ چون زمين از ظلم پر شود ظهور کرده زمين را از عدل و داد پُر مي کند».

ناگفته نماند که: حافظ قندوزي بعد از حديث فوق، حدود دوازده حديث ديگر در اين باره در باب فوق نقل مي کند، از جمله معاوية بن حکيم و محمد بن ايوب و محمد بن عثمان آورده که گفتند:

«اِنَّ اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ عَرَضَ وَلَدَهُ عَلَيْنا وَنَحْنُ فِي مَنْزِلِهِ وَکُنّا ارْبَعِينَ رَجُلاً فَقالَ هذا اِمامُکُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْکُمْ اَطِيعُوهُ وَلا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِي فَتُهْلَکُوا فِي اَدْيانِکُمْ أَما اَنَّکُمْ لاَ تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِکُمْ هذا».

يعني:

«امام عسکري - صلوات اللّه عليه - پسرش را در منزل خودش به ما نشان داد، ما آن وقت چهل نفر بوديم، فرمود: اين امام شماست بعد از من و جانشين من است بر شما، از او اطاعت کنيد و متفرق نشويد و گر نه در دين خود هلاک مي شويد، بدانيد که بعد از اين روز، او را نخواهيد ديد».

30 - ابن الوردي، زين الدين عمرو بن مظفر الشافعي (متوفاي 749) در تاريخ معروف خود به نقل شبلنجي در نورالابصار [47] مي گويد:

«وُلِدَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْخالِصِ سَنَةَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِأَتَيْنِ».

اين مورّخ معروف نيز ولادت حضرت مهدي - صلوات اللّه عليه - را از مسلّمات دانسته است.

31 - نورالدين،علي بن سلطان محمدهروي حنفي درباره عقيده شيعه مي گويد:

«بَلْ جَعَلُوا تَمامَ اِيمانِهِمْ وبِناءَ اِسْلامِهِمْ وَ اَرْکانَ اَحْکامِهِمْ بِاَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ هُوَ الْحَيُّ الْقائِمُ وَهُوَ الْمَهْدِيُّ الْمَوْعُودُ عَلي لِسانِ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَ الْحَوْضِ الْمَوْرُودِ». [48] .

يعني:

«شيعه کمال ايمان و پايه اسلام و ارکان احکام خويش را بر آن پايه گذاري کرده اند که محمد بن حسن عسکري صلوات اللّه عليهما همان زنده و قائم و مهدي موعود است که رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم صاحب مقام محمود و صاحب حوض کوثر از وي خبر داده است».

اين دانشمند در عين حمله به شيعه، ولادت حضرت را از مسلّمات دانسته و يقين داشته که محمد بن الحسن عليهماالسّلام به دنيا آمده و زنده است ولي از دلايلي که در گذشته گفته شد، غافل بوده است.

32 - محمد بن عبدالرسول برزنجي شافعي (متوفاي 1103) مي گويد: از ابي عبداللّه حسين بن علي عليهماالسلام وارد شده که فرمود: براي صاحب اين امر يعني مهدي موعود دو غيبت هست و يکي طولاني تر از ديگري، تا حدي که بعضي گويند او مرده است و بعضي گويند گم شده، کسي از وي خبري ندارد مگر خدا... تا اينکه مي گويد:

«وَأَمّا ما ذَهَبَ اِلَيْهِ الاِمامِيَّةُ الشِّيعَةُ مِنْ اَنَّهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ وَ اَنَّهُ غابَ ثُمَّ ظَهَرَ لِبَعْضِ خواصِّ شِيعَتِهِ ثُمَّ غابَ ثانياً وَأَنَّهُ يَراهُ خَواصُّ شِيعَتِهِ، فَيَرُدُّهُ اَنَّ الظُهُورَ لِبَعْضِ الْخَواصِّ لا يُسمّي ظُهُوراً». [49] .

يعني:

«امّا آنچه شيعه به آن معتقد شده است که مهدي موعود همان محمَّد بن حسن عسکري است و او غايب شده سپس براي بعضي از خواص شيعه ظاهر شده، بعد غايب شده است و خواصّ شيعه اش او را مي بينند، اين سخن مردود است؛ زيرا ظهور براي بعض خواصّ، ظهور ناميده نمي شود».

حيف! که اين دانشمند، مطالعات زياد نداشته است و اگر مطالب و شواهدي را که در فصل سابق نقل کرديم مي دانست، اين مطلب را مخصوص به شيعه نمي دانست ولي در عين حال، ولادت حضرت قائم - صلوات اللّه عليه - را به صورت ارسال مسلّم نقل مي نمايد و مفروغ عنه مي داند.

33 - ابن الازرق در تاريخ «ميّافارقين» [50] در رابطه با ولادت آن حضرت و تاريخ ولادتش مي گويد:

«اِنَّ الْحُجَّةَ الْمَذْکُورَ وُلِدَ تاسِعَ رَبِيعٍ الاَوَّلِ سَنَةَ ثَمانٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِأَتَيْنِ وَقِيلَ فِي ثامِنِ شَعْبانَ سَنَةَ سِتٍّ وَخَمْسِينَ وَ هُوَ الاَصَحُّ». [51] .

يعني:

«حجّت مذکور حضرت مهدي عليه السّلام در نهم ربيع الاَول سال 258 به دنيا آمده و به قولي در هشتم شعبان سال 256 و آن اصحّ است».

ناگفته نماند که: اگر چه ابن ازرق در تاريخ ولادت آن حضرت، چپ و راست گفته است ولي ولادت حضرتش را مسلّم و بدون شک مي داند.

34 - فريد وجدي مي گويد: «عسکري پدر منتظر عبارت است از: ابو محمد حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن حسين بن علي بن ابي طالب رضي اللّه عنهم جعليهم السلام ج؛ او، به اعتقاد اماميه، يکي از ائمه دوازده گانه و پدر منتظر صاحب سرداب است». [52] .

آنگاه در ص 439 ذيل کلمه «العسکري» چنين مي گويد:

«اَلْعَسْکَرِيُّ هُوَ أبُوالْقاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ بْنِ عَلِيٍّ الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضاَ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ بْنِ عَلِيٍّ زَيْنِ الْعابِدِينِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالبٍ، هُوَ ثانِي عَشَرَ الائِمَّةِ الاِثْنَيْ عَشَرَ فِي اِعْتِقادِ الاِمامِيَّةِ الْمَعْرُوفُ بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ الَّذِي تَزْعَمُ الشِّيعَةُ اَنَّهُ الْمُنْتَظَرُ وَالْقائِمُ وَالْمَهْدِيُّ وَهُوَ صاحِبُ السِّرْدابِ عِنْدَهُمْ».

در اينجا فريد وجدي، هم نسب آن حضرت - صلوات اللّه عليه - را بيان مي کند و هم ولادت آن حضرت را به طور قطعي و يقيني، واقعاً عجيب است که امام زمان عليه السّلام در پنج سالگي غايب شده و پيوسته در غيبت صغري و کبري بوده و پدرش از ترس دشمنان، ولادت او را مخفي داشته که مبادا او را از بين ببرند؛ زيرا گوش مردم را اين سخن پُر کرده بود که مهدي موعود، بنيان کن حکومتهاي ستمگر از فرزندان حسن عسکري عليه السّلام خواهد بود، با وجود اين، ولادت و به دنيا آمدن او چنان مسلّم و قطعي باشد که امثال فريد وجدي آن را بي چون و چرا نقل نمايند. در ذيل سخن فوق دو نکته را - گر چه تکراري است - متذکر مي شويم:

اوّل اينکه:

اگر فريد وجدي شواهدي را که در فصل سابق نقل شد مي دانست به هيچ وجه نمي گفت: «في اعتقاد الاماميه»، ولي در اثر ندانستن مطالب گذشته و يا به علت غفلت از آنها مي گويد: «اماميه چنين عقيده دارند»، پس آنهمه روايات را چه کنيم؟! و اين از امثال وجدي عجيب نيست؛ زيرا ايشان در حرف «الف»، ذيل کلمه «اماميه»، طايفه اماميه را در يک ستون تمام کرده ولي در حرف «باء» در باره سيد علي محمد باب و اقوال او، حدود دوازده صفحه را سياه کرده است!

دوّم اينکه:

مکرراً گفتيم شيعه نمي گويد: امام زمان عليه السّلام در سرداب غايب شده و از آن ظهور خواهد کرد بلکه سرداب سامرّا عبادتگاه عسکريين عليهماالسّلام بوده و محل مقدسي است.

35 - ابوالبرکات آلوسي نعمان بن محمود حنفي (متوفاي 1317ه. ق) در رابطه با آن حضرت چنين مي گويد:

«وَالْمَشْهُورُ مِنْ مَذاهِبِهِمْ مَذْهَبِ اْلاِمامِيَّةِ اْلاِثْنَي عَشَريَّةَ اَنَّ الْمَهْدِيَّ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِيِّ بْنِ عَلِيٍّ الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضا بْنِ مُوسيَ الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الصّادِقِ، رَضِيَ اللّهُ تَعالي عَنْهُمْ وَ يُعْرَفُ عِنْدَهُمْ بِالْحُجَّةِ وَالْمُنْتَظَرِ وَالْقائِمِ وَهُوَ الَّذِي غابَ فِي سِرْداب دارِ اَبِيهِ فِي سامِرّا صَغِيراً وَ اُمُّهُ تَنْظُرُ اِلَيْهِ وَذلِکَ فِي سَنَةِ خَمْسٍ وَ سِتِّينَ وَ مِأَتَيْنِ». [53] .

اين مورّخ گر چه مهدي موعود بودن حضرت را قبول ندارد ولي ولادت ايشان را از مسلّميات مي داند، ظاهراً منظور از «ستين» در عبارت کتاب، «خمسين» است و اشتباهاً «ستين» نوشته شده؛ زيرا ولادت آن حضرت در سال 255 است نه در سال 265، در باره سرداب نيز کراراً توضيح داده ايم، باز بايد بگوييم که: حضرت عسکري عليه السّلام ولادت آن حضرت را مخفي داشت؛ زيرا بني عبّاس در صدد يافتن و کشتن وي بودند؛ چون مي دانستند که مهدي قائم عليه السّلام فرزند حضرت عسکري خواهد بود، با وجود اين، ولادت آن حضرت - چنانکه مي بينيم - به قدري شهرت يافته که خاصّ و عام به آن يقين کرده اند.

36 - حافظ شمس الدين محمد بن احمد الذهبي شافعي (متوفاي 748 هجري) در باره ولادت آن حضرت و حالات او مي نويسد:

«وَ فِيْها (اَيْ فِي سَنَةِ 265 وُلِدَ) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضاَ بْنِ مُوسيَ الْکاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الْصّادِقِ الْعَلويِّ الْحُسَيْنِيِّ، اَبُوالْقاسِمِ الَّذِي تُلَقِّبُهُ الرَّافِضَةُ الْخَلَفَ الْحُجَّةَ وَتُلقِّبُهُ بِالْمَهْدِيِّ وَالْمُنْتَظَرِ وَتُلقِّبُهُ بِصاحِبِ الْزَّمانِ وَهُوَ خاتِمَةُ الاِثْنيْ عَشَرَ». [54] .

اين مورّخ معروف نيز ولادت آن حضرت را از قطعيات دانسته و نسب وي را نيز ذکر مي کند، و اينکه مي گويد: شيعه او را مهدي و خلف و حجّت مي داند، در اثر غفلت از رواياتي است که در فصل گذشته ذکر گرديد منظور او در اينجا فقط قطعي بودن ولادت آن حضرت است. و اينکه ولادت آن حضرت را در سال 265 نقل کرده اشتباه است؛ زيرا ولادت حضرت در سال 255 بوده است و شايد اشتباه از نُسّاخ باشد.

همين مورّخ در ص 373 در ذکر وقايع سال 260 مي نويسد: در آن سال وفات يافت حسن بن علي بن محمد جواد بن علي الرضا بن موسي الکاظم بن جعفر الصادق علوي حسيني يکي از امامان دوازده گانه که رافضه عقيده به عصمت آنان دارد. تا اينکه مي گويد: «وَهُوَ والِدُ الْمُنْتَظَرِ مُحَمَّدٍ صاحِبِ السِّرْدابِ».

37 - ابو الفوز، سويدي محمد امين بغدادي (متوفاي 821) در باره آن حضرت فرموده:

«مُحَمَّدٌ الْمَهْدِيُّ وَکانَ عُمُرُهُ عِنْدَ وَفاةِ أبيِهِ خَمْسَ سِنِينَ وَکانَ مَرْبُوعَ الْقامَةِ حَسَنَ الْوَجْهِ وَ الشَّعْرِ، اَقْنيَ الاَنْفِ، صَبِيحَ الْجَبْهَةِ». [55] .

يعني:

«عمر وي به وقت وفات پدرش، پنج سال بود، او متوسط القامه، زيباروي، زيباموي، زيبابيني، گشاده پيشاني بود».

از اينجا معلوم مي شود که قيافه آن حضرت نيز بر خاص و عام معلوم بوده است.

38 - حافظ ابو عبداللّه محمد بن يوسف کنجي شافعي (متوفاي 658) در کتاب «البيان في اخبار صاحب الزمان عليه السّلام» نه تنها ولادت حضرت مهدي عليه السّلام را قبول کرده بلکه بابي آورده به عنوان «الباب الخامس والعشرون في الدلالة علي کون المهدي عليه السّلام حياً باقياً مذغيبة الي الا ن» و زنده بودن حضرت را از زمان غيبت تا کنون، اثبات نموده است. در آغاز اين باب مي گويد:

«وَلا اِمْتِناعَ فِي بَقائِهِ بِدَلِيلِ بَقاءِ عِيسي وَ اِلْياسَ وَالْخِضْر مِنْ اَوْلِياءِاللّهِ تَعالي وَبَقاءِ الدَّجالِ وَاِبْلِيسَ الْمَلْعُونَيْنِ اَعْداءِاللّه تعالي وَهؤ لاء قَدْ ثَبَتَ بَقاؤ هُمْ بِالْکِتابِ وَالسُّنَّةِ وَقَد اتَّفَقُوا عَلَيِهِ ثُمَّ اَنْکَرُوا جَوازَ بَقاءِ الْمَهْدِيِّ وَها اَناَ أُبَيِّنُ بَقاءَ کُلِّ واحِدٍ مِنْهُمْ فَلايُسْمَعُ بَعْدَ ه ذا لِعاقِلٍ اِنْکارُ جَوازِ بَقاءِ الْمَهْدِيِّ عليه السّلام». [56] .

يعني:

«امتناعي در بقاي حضرت مهدي نيست به دليل باقي ماندن عيسي و الياس و خضر از اولياي خداوند و باقي ماندن دجّال و ابليس ملعون که دشمنان خدايند. و اينان باقي ماندنشان به وسيله قرآن و سنّت ثابت شده است و همگان بر آن متفقند. در حاليکه جواز بقاي مهدي را انکار نموده اند. و من اکنون بقاي هر يک از آنان را روشن مي کنم، آن گونه که ديگر انکار جواز بقاي مهدي عليه السّلام از هيچ عاقلي شنيده نشود».

39 - محقق و مورّخ شهير، قاضي محمد، مشهور به بهلول بهجت افندي (متوفاي 1350) در کتاب «تاريخ آل محمَّد»، صفحه 197 مي نويسد:

«لَمَّا کانَ حَدِيثُ مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زمانِهِ ماتَ مَيْتَةَ الْجاهِلِيَّةِ مُتَّفَقاً عَلَيْهِ بَيْنَ عُلَماءِ الْمُسْلِمِينَ فَلا يُوجَدُ مُسلِمٌ لا يَعْتَقِدُ بِوجُودِ اْلاِمامِ الْمُنْتَظَرِ وَنَحْنُ نَعْتَقِدُ اَنَّ الْمَهْدِيَّ صاحِبُ الْعَصرِ وَالزَّمانِ وُلِدَ بِبَلْدَةِ سامِرّاءَ وَاِلَيْهِ اَنْتَهَتْ وِراثَةُ النُّبُوّةِ وَالْوَصايَةِ وَاْلاِمامَةِ وَقَدِ اقْتَضَتِ الْحِکْمَةُ اْلاِلهِيَّةُ حِفْظَ سِلْسِلَةِ اْلاِمامَةِ اِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ فَاِنَّ عَدَدَ الاَئِمَّةِ بَعْدَ رَسُولِاللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مَحْصُورِةٌ مَعْلُومَةٌ وَهِيَ اِثْنا عَشَرَ بِمُقْتَضيَ الْحَدِيثِ الْمُعْتَبَرِ الْمَرْوِيِّ فِي الْصَّحِيحَيْنِ خُلَفاءُ بَعْدِيِ اِثْنا عَشَرَ کُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هاشِمٍ».

يعني:

«چون حديث مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامِ زمانِهِ فَقَدْ ماتَ مِيْتَةَ الْجاهِلِيَّةِ متفق عليه علماي عامه و خاصه مي باشد، بنابراين، هيچ فردي از افراد اسلام پيدا نمي شود که به وجود صاحب عصر و زمان، اقرار نداشته باشد. ما معتقديم که امام مهدي، صاحب عصر و زمان در شهر سامرّا متولد شده و وراثت نبوّت و وصايت امامت به آنحضرت مي رسد، حکمت الهي، حفظ و ادامه سلسله امامت را تا روز قيامت اقتضا مي کند، عدد امامان بعد از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم محصور و معلوم است که دوازده نفرند؛ زيرا از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم به سند معتبر در صحيح بخاري و مسلم روايت شده است که خلفاي بعد از من دوازده نفرند و همه آنان از بني هاشم هستند».

اينها کتابهايي بود که در اختيار نويسنده قرار داشت و يا در کتابخانه ها از آنها يادداشت کرده ام و گر نه در کتب، نقلها بسيار است و آنچه گفته شد براي استشهاد کافي است.


پاورقي

[1] ناگفته نماند که: نام امام زمان عليه السّلام که «م ح م د» است، صدوق و ديگر علما فرموده اند در زمان غيبت، ذکر نام صريحش حرام است، مرحوم شيخ بهائي و مرحوم سيد محسن امين آن را جايز دانسته اند ولي ما ناچاريم در نقل کتب اهل سنّت گفته آنها را بياوريم.

[2] تاريخ کامل، ج 5، ص 373.

[3] المختصر في اخبار البشر، معروف به: تاريخ ابوالفداء، ج 2، فصل خلع مستعين عباسي، ص 45.

[4] منظور حسن بن علي است نه محمد و آن اشتباه چاپ است.

[5] تلبيس ابليس، فصل: ذکر تلبيسه علي الرافضة، ص 97.

[6] مروج الذهب، ج 2، ص 441 (ضمن احوال معتمد عبّاسي).

[7] صواعق محرقه، باب يازده، فصل ثالث، ص 206.

[8] سوره مريم، آيه 12.

[9] سوره مريم، آيه 30.

[10] الفصول المهمة في معرفة الائمه، آخر فصل يازدهم، ص 307.

[11] همان مدرک، فصل دوازده، ص 310 (در رابطه با امام زمان عليه السّلام).

[12] همان مدرک، اوّل فصل دوازدهم، ص 309.

[13] سوره مريم، آية 12.

[14] سوره مريم، آيه 30.

[15] يعني: «ما در کتاب زبور بعد از ذکر (تورات) نوشته ايم که زمين را بندگان صالح ما وارث خواهند شد»، که اشاره به زمان مهدي موعود عليه السّلام است. (سوره انبياء، آيه 105).

[16] يعني: «شبها و روزها تمام نخواهد شد تا خداوند مردي از نسل مرا مبعوث گرداند که نامش نام من است، او زمين را پر از عدل و داد مي کند؛ چنانکه از ظلم پر شده است».

[17] اخبارالدول و آثار الاول، ص 117.

[18] در لغت آمده: «قني الانف: ارتفع اعلاه واحد و دب وسطه و سبغَ طرفه».

[19] کفاية الطالب في المناقب، فصل: فرع في ذکر الائمه، ص 312.

[20] کشف الظنون ج 1، باب الباء، ص 263.

[21] الاتحاف بحبّ الاشراف، باب خامس، ص 179.

[22] شذرات الذهب في اخبار من قد ذهب، ج 2، ص 141.

[23] ارجح المطالب، ط هند، ص 471 (به زبان اردو).

[24] سوره مريم، آيه 12.

[25] قاموس الاعلام، ج 6، ص 80 (لفظ محمَّد).

[26] تاريخ الخمسين، ج 2، باب: ذکر الائمة الاثني عشر، ص 288.

[27] همان مدرک، ص 342.

[28] وفيات الاعيان، ج 1، ص 676، باب الميم، تحت رقم 534 چاپ مصر.

[29] تاريخ آل محمَّد (تشريح و محاکمه)، ص 269 و 270.

[30] همان مدرک، ص 270، باب امام دوازدهم.

[31] تاريخ مواليد الائمه ووفياتهم، ص 43.

[32] ينابيع المودّه، باب 94، ص 491.

[33] تاريخ الائمه، ص 15.

[34] عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، فصل: عقب موسي بن جعفر عليهماالسّلام، ص 228.

[35] فصل الخطاب، به نقل از: ينابيع المودّه، باب 79، ص 451.

[36] مطالب السئول في مناقب آل الرسول، باب يازدهم، ص 88.

[37] همان مدرک، باب دوازدهم، ص 89.

[38] علي الظاهر منظورش 23 رمضان است چنانکه سيدمحسن امين در سير الائمه، ج 5، ص 81 از او چنين نقل مي کند.

[39] تذکرة الخواص، باب دوازدهم، فصل: في ذکر الحجة المهدي، ص 325.

[40] نور الابصار، الباب الثاني، فصل: حالات حضرت عسکري عليه السّلام، ص ‍ 168.

[41] يعني «اقني الانف» در نقل کلام ابن صبّاغ مالکي گذشت.

[42] اليواقيت والجواهر، ج 2، المبحث الخامس والستون.

[43] فتوحات مکيه، باب 366.

[44] الائمة الاثني عشر، ط دارصادر بيروت، فصل دوازدهم.

[45] اسعاف الراغبين،حاشيه نورالابصارص 141به نقل ازيواقيت وجواهرشعراني.

[46] ينابيع المودّه، باب 86، ص 471.

[47] نورالابصار، فصل: ذکر مناقب محمد بن الحسن الخالص...، ص 168.

[48] مرقاة المفاتيح شرح مشکاة المصابيح، ج 5، ص 184.

[49] الاشاعة في اشراط الساعه، ص 93.

[50] در مراصد الاطلاع مي گويد: ميّافارقين به فتح ميم و تشديد ياء، مشهورترين شهر در ديار بکر است.

[51] اين مطلب را شمس الدين محمد بن طولون دمشقي حنفي در کتاب: الائمة الاثناعشر، فصل دوازدهم (الحجة المهدي) از ابن الازرق نقل کرده است.

[52] دائرة المعارف، ج 6، ص 438، باب عين.

[53] غالية الواعظ، ج 1، ص 79.

[54] العبر في خبر من غبر، ج 1، ص 381 (در وقايع سال 265 هجري).

[55] سبائک الذهب، ص 78.

[56] البيان، ص 102.